اصلاً چهجور آدمی هستین؟ ذاتتون چه جوریه؟ آدم خوب و محترمی هستین؟ ازنظر کی؟ ازنظر خودتون؟ ازنظر مامان و باباتون؟ ازنظر خواهر و برادرتون؟
ILOVEBOK
معلما میخوان شکستم بدن؛ ولی من شکستناپذیرم
ILOVEBOK
: قوانین برای شکستهشدنه
ILOVEBOK
داری میری مدرسه، تاریکه؛ داری میآی از مدرسه، تاریکه.
کلاً تاریکِ تاریکه. زندگی منم اون روزا خیلی تاریک بود.
ILOVEBOK
قانونشکنیِ خالی کافی نبود.
ILOVEBOK
قوانین برای همه نیست.
Ŀįŀą
تا برگشتم، محکم خوردم به میلر (در آینده وقتی امکان نصب چشم پشت سر بهوجود بیاد، من حتماً اولین کسی میشم که این کارو میکنه
ILOVEBOK
فقط یه جو همت و یه تُن جرئت میخواست. شایدم دو تُن.
پسری که الان هستم!!
میبینین چی میگم؟
تازه، اگه اینکه میگن یه تصویر بیشتر از هزار تا کلمه میارزه، درست باشه، احتمالاً لیو از هرچی آدم میشناسم، پرحرفتره. فقط کافیه بدونین چطوری بهش گوش کنین.
خلاصهش اینکه لیو بیحرف بهترین دوست منه؛ چه تو هیلز ویلج و چه تو جاهای دیگه. البته قبل از اینکه اینقدر هندونه بدم زیر بغلش که از در نتونه بیاد تو، باید بگم لقب «بهترین دوست من» چندان طرفداری هم نداره به اون صورت. راستش من از اونایی نیستم که بشه بهشون گفت «محبوب». تو هر فرهنگ لغتی هم نگاه کنین، فرقی نداره!
حالا رسیدیم به اتفاق بعدیِ اون روز.
مرینت
هروقت فکر میکنه من ناامید شدهم، همینو بهم میگه: «کم نیار. شجاع باش.»
بنت الزهرا