بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهید فاطمی | طاقچه
تصویر جلد کتاب شهید فاطمی

بریده‌هایی از کتاب شهید فاطمی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۲ رأی
۴٫۸
(۱۲)
آنقدر تیر سهمگین بود! که ششماهه را در آغوش پدر سیراب کرد؛ علی اصغر بن حسین علیه‌السلام!
i_ihash
صدای تو در هیاهوی کوچه گم شده بود! نه فقط صدای تو؛ اشک حسن، التماس حسین، ناله زینب، اضطراب ام‌کلثوم! نمی‌دانستند کدام را فریاد بزنند: مادر! پدر! یا محسن را!
Maryam Bagheri
و آنقدر لگد محکم بود! که ششماهه خاموش شد برای همیشه؛ محسن بن علی علیه‌السلام! و آنقدر تیر سهمگین بود! که ششماهه را در آغوش پدر سیراب کرد؛ علی اصغر بن حسین علیه‌السلام! شیعه در حسرت است برای انتقام دو ششماهه! منتظریم او بیاید؛ خدایا، عجل لولیک الفرج! به امید آن روزها!
S
در آن هنگام عمر با لگدی محکم بر در کوبید که در روی من افتاد در حالی که باردار بودم. من با صورت بر زمین افتادم در حالی که آتش شعله می‌کشید و صورتم را می‌سوزاند. عمر تازیانه را از قنفذ گرفت و بر بازویم زد به گونه‌ای که همانند بازوبند شد. سپس سیلی به صورتم زد و محسن بی‌گناهم را از دست دادم. نفرین بر این همه بی‌حرمتی آخرین کلامش بود: این امت می‌خواهد بر جنازه من نماز بخواند؟ خدا و رسول از آنان بیزارند و من نیز بیزارم.
S
و پدر انگار می‌دید و می‌شنید که آتش دخترش را شعله‌ور می‌کند و فریادرسی ندارد.
Maryam Bagheri
شب آسمانی ملائک شاد از قدوم ختم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اما خبر محسن علیه‌السلام...! سخت است در زیباترین لحظات، غمناک‌ترین خبر را شنیدن! پروردگار خبراز بیست سال بعد می‌دهد: شهادت آخرین نوه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در رَحِم مادر. هجوم به خانه وحی و شهادت مادر و پسر را از کنار عرش به رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اعلام می‌کند تا همه بدانند شمع وجود زهرای مرضیه علیهاالسلام را شعله‌های آتش خاموش کرد!
S
امتی که عهد و پیمان خدا و پدرم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را درباره امیرالمؤمنین علیه‌السلام شکستند هرگز بر من نماز نخوانند. این امت عمر و قنفذ و خالد را بر در خانه ما فرستادند تا پسر عمویم را برای بیعت به سقیفه ببرند. آنگاه هیزم و آتش دوباره پیش چشمانش شعله کشید و فرمود: آنها هیزم بر در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا آنها را شعله‌ور کنند و ما بسوزیم. من پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که از ما دست بردارند و به جای بی‌حرمتی به کمک ما بیایند. و لگد و تازیانه و سیلی بار دیگر قلبش را سوزاند
S
فرمود: به حریم فاطمه هجوم آورند و بدون اجازه وارد خانه‌اش شوند. زهرا باردار است و او را می‌زنند. فاطمه هیچ مدافعی نیابد و فرزندی که در رَحِم دارد سِقط شود. با همان ضربات به شهادت رسد.   خدایا، دخترم!
S
صدای گریه دختر رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فریادهایشان را بی‌اثر کرد. بعضی گریستند و بعضی رفتند. اما بقیه ماندند تا ببینند سقیفه با بانوی باردار خانه علی علیه‌السلام چه خواهد کرد! آتشگیره را به دست گرفت و هیزم‌ها شعله‌ور شد! و هنوز محسن علیه‌السلام با مادر پشت در بود. دود خانه را پر کرد. فاطمه علیهاالسلام برخاست و سوخت چشمانش. پسرش در خطر بود؛ دو دست بر چهار چوب در گذاشت. یا صورتش می‌سوخت و محسن از آتش دور می‌ماند، یا شعله‌ها محسنش را می‌سوزاند و صورت مادر را نه؛ و سیمای فاطمه علیهاالسلام سوخت! دیگر دستانش بی‌طاقت شده بود و آتش همچنان شعله می‌کشید. عمر بن خطاب جلو آمد. شجاعت بی‌مثالش را آورده بود! آنچنان لگد زد که در از جا کنده شد. خواست کنار رود اما آنقدر لگد محکم بود که در را روی او و محسن علیه‌السلام انداخت و هنوز شعله‌ها زبانه می‌کشید!
S
شیعه در حسرت است برای انتقام دو ششماهه! منتظریم او بیاید؛ خدایا، عجل لولیک الفرج! به امید آن روزها!
f_altaha
فاطمه علیهاالسلام مانده بود و آغوش بی محسن علیه‌السلام. فاطمه علیهاالسلام مانده بود و چشمان خیس از اشک علی علیه‌السلام. فاطمه مانده بود و نگاه‌های غمزده کودکانش بر سر قبر محسن علیه‌السلام. فاطمه علیهاالسلام مانده بود و سکوتی سرد که باید با صدای محسنش شکسته می‌شد. فاطمه علیهاالسلام مانده بود و بازویی که برای شانه زدن موهای کودکانش بالا نمی‌آمد. فاطمه علیهاالسلام مانده بود و حسرت شنیدن صدای خنده و گریه پسرش محسن علیه‌السلام، و فاطمه علیهاالسلام مانده بود و دنیایی از درد. وفاداری امت را به یاد آورد و فرمود: امتی که عهد و پیمان خدا و پدرم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را درباره امیرالمؤمنین علیه‌السلام شکستند هرگز بر من نماز نخوانند. این امت عمر و قنفذ و خالد را بر در خانه ما فرستادند تا پسر عمویم را برای بیعت به سقیفه ببرند.
f_altaha
مُفَضَّل است و دنیای سؤال، و این بار سوره تکویر آیات هشتم و نهم: «وَ إِذَاالْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ، بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ»: «وقتی درباره زنده به گور بپرسند که به چه جرمی کشته شد»؟ صادق آل محمد علیهم‌السلام لب می‌گشاید و تا دنیا دنیاست نام محسن بن علی علیه‌السلام رادر قرآن می‌درخشاند و ظلم سقیفه را نمایان می‌کند. فرمود: به خدا سوگند، منظور از «موؤدة» محسن علیه‌السلام است؛ مصداق این آیه ما اهل بیتیم.
f_altaha
آن روزها که طناب سقیفه گلوی حیدر علیه‌السلام را می‌فشرد، بشارتی زیبا برای دوستداران محسنش فرمود! داغ فرزند، قلبش را سوزانده است؛ و این زخم هرگز التیام نخواهد یافت، مگر...! آری، حیدر علیه‌السلام خبر از روزهای رجعت می‌دهد که عدل مهدوی سراسر جاری گشته و امیرالمؤمنین علیه‌السلام باز خواهد گشت برای حکمرانی؛ باز می‌گردد تا قصاص کند قاتلین جگرگوشه‌اش را. او فرمود: من، علی بن ابی‌طالب بنده خدا و برادر پیامبر، در عالم رجعت باز می‌گردم. آنگاه دشمنانم و قاتلین فرزندم محسن علیه‌السلام را زنده می‌کنم و آنها را برای قصاصِ پسرم به قتل می‌رسانم.
f_altaha

حجم

۱۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴ صفحه

حجم

۱۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۴ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد