بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دشت بهشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب دشت بهشت

بریده‌هایی از کتاب دشت بهشت

انتشارات:نشر افق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۷ رأی
۳٫۸
(۱۷)
من از دیدن چیزهای نزدیکم همیشه عاجز بوده‌ام. مثلاً دربارهٔ معبد پارتنون اطلاعاتی دارم که بیشتر از خانهٔ خودم است.
Mohammad
مباحثه نمی‌کردند، بذر موضوعی را رها می‌کردند تا خودبه‌خود جوانه بزند، آن‌گاه با تعجب رشدِ آن را به تماشا می‌نشستند. از حاصل حرف‌هایشان که میوه‌ای غریب بود شگفت‌زده می‌شدند، چون مثل باقی مردم، تفکراتشان قالبی و باسمه‌ای نبود.
artam
پانصد دلار داشت، نه که فکر کنید پس‌انداز می‌کرد، یادش رفته بود خرجش کند. گفت: «با این همه پول یا خوب می‌شوم و زندگی جدید و درست حسابی راه می‌اندازم یا می‌میرم و خلاص.»
محمد جواد
به نظر من، خیرها یا مهربان‌ها باید خیلی گنده باشند تا بمانند. خیرهای ضعیف همیشه پامال شرهای ضعیف می‌شوند.
محمد جواد
پس از آنکه مرگ محکوم را اعلام می‌کردند، ریموند از جمع شدن دوباره در دفتر رئیس زندان لذت می‌برد. آدم‌های پریشان و به‌هم‌ریخته سعی می‌کردند با استفاده از فرصت لحظاتی نشاط‌انگیز، روح آزردهٔ خود را تسلی دهند و روحیهٔ خود را بازیابند. این بار شوخ‌طبع‌تر بودند و صدای خنده‌هایشان بلندتر از معمول به گوش می‌رسید. به شاهدی اتفاقی می‌خندیدند که معمولاً خبرنگاری جوان بود که یا غش می‌کرد یا گریه‌کنان از اتاق مرگ بیرون می‌آمد. ریموند کلاً لذت می‌برد. باعث می‌شد سرزنده‌تر شود.
کاوشگر
همه‌چیزِ مراسمِ اعدام حس تجربه‌ای شگرف به او می‌بخشید، حسی روحانی که هیچ‌چیز با آن برابری نمی‌کرد. ریموند محکوم را در نهایت چیزی در حد یک مرغ می‌دید که تیغهٔ تیز چاقو را در مخش فرو می‌کرد، نه بیشتر. سنگدلی و لذت ناشی از عبرت نبود که او را به سوی جایگاه تماشاگران چوبهٔ دار می‌کشاند. شوق احساسی عمیق را در خود پرورانده بود که قوهٔ تخیل ضعیفش از عهدهٔ آن برنمی‌آمد. در زندان، رعشهٔ دیگران را حس می‌کرد. اگر در محل اعدام فقط او بود و رئیس زندان و مأمور اعدام، تأثیری بر او نمی‌گذاشت.
کاوشگر
ریموند دوست داشت شب پیش از اعدام به خانهٔ دوست زندانبانش برسد. با رفیقش می‌نشستند و از روزهای مدرسه می‌گفتند، از خاطراتی که هر دو خیلی خوب به یاد داشتند. همیشه خاطراتی همسان بازگو می‌کردند. بعد، صبح که می‌رسید، ریموند از هیجان و جنون فروخوردهٔ سایر شاهدان حاضر در دفتر زندان لذت می‌برد. گام‌های سنگین محکوم به اعدام حسی عجیب در او برمی‌انگیخت و لرزه به جانش می‌انداخت. صرفِ دار زدن بخش مهم ماجرا نبود، بیشتر حال و هوای تندوتیز و تکان‌دهندهٔ مراسم او را تحت تأثیر قرار می‌داد.
کاوشگر
"آدمی پس از رفع نیازهای اولیهٔ حیاتی و تولیدمثل، اغلب می‌خواهد ردّ و نشانه‌ای از خود بر جای بگذارد، شاید مدرکی دال بر اینکه واقعاً وجود داشته است. این نشانه را روی چوب، سنگ یا زندگی دیگران به جا می‌گذارد. این میل شدید در همه هست، از پسری که در مستراح عمومی کلمات رکیک می‌نویسد تا بودایی که تصویرش را در حافظهٔ جمعی یک ملت حک می‌کند. زندگی بسیار غیرواقعی است. به گمانم ما شک داریم که هستیم و می‌خواهیم وجودمان را اثبات کنیم."
ا.م
فرش‌ها را سالی دو بار جمع می‌کردند و می‌تکاندند؛ هر سال پاییز در زیرزمین خانه ترشی، مربا و رب می‌انداختند. مزرعه رونق گرفت، گاو و گوسفندها زیاد شدند و توی باغچه، حُسنِ یوسف، ختمی و گل میخک کاشت. آلیشیا هم حامله بود.
محمد جواد

حجم

۲۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۶,۳۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد