بریده‌هایی از کتاب سفر زندگی

«وقتی هر کاری از دستت بر می‌آمد انجام دادی، دیگر نباید نگران نتیجه باشی،

اگر آن قدر آزاد بودی که هرکاری در زندگی‌ات انجام دهی، چه کاری را انجام می‌دادی؟

اگر آن قدر آزاد بودی که هرکاری در زندگی‌ات انجام دهی، چه کاری را انجام می‌دادی؟ اگر مشکلِ پول، وقت، مهارت، و هر نوع مانعی که بتوانی تصور کنی، سر راهت نباشد، پنج چیزی که اگر پیش از مرگ انجام دهی، ببینی یا تجربه کنی باعث می‌شوند، احساس کنی زندگی‌ات موفقیت‌آمیز بوده، چه چیزهایی هستند؟‌

هیچ چیز فاجعه‌آمیزتر از یک زندگی نیست که انتظارهای صاحب آن برآورده نشده باشد.»

پنج بزرگ زندگی هرکس با یک رؤیا شروع می‌شود و یک رؤیا، واقعیتی است در انتظار رخ دادن.»

او یک بار دیگر به من نگاه کرد. «اگر به دست آن شکارچیان کشته می‌شدی، در راه رسیدن به پنج بزرگ زندگی‌ات مرده بودی، جک جوان. مردم هر روز می‌میرند بدون این که تا این حد پیشرفت کرده باشند. آن‌ها آرام و دردناک می‌میرند و از خود می‌پرسند اگر می‌توانستند شهامت دنبال کردن رؤیاهایشان را داشته باشند، زندگی آن‌ها به چه صورت در می‌آمد؟ و برای بیشترِ آن‌ها، پنج بزرگ زندگی‌شان بسیار کم‌خطرتر از پیاده سفر کردن در آفریقا برای دیدن فیل‌هاست!»

به این ترتیب چالش‌هایی را انتخاب می‌کنیم که وقتی آن‌ها را پشت سر می‌گذاریم واقعاً چیزی یاد گرفته و حقیقتاً به چیزی دست یافته‌ایم.

’چرا این جا هستی؟‘ اگر فقط در حال گذر از جایی به جای دیگر هستیم، چرا به این مکان زیبا می‌آییم؟ به عقیدهٔ من این دنیا مثل یک مدرسه است و قبل از این که از راه برسیم، درس‌هایی خاص را برای یادگیری در طول مدتی که این‌جا هستیم انتخاب می‌کنیم؛ چالش‌هایی معین که دوست داریم در طول زندگی از پس‌شان برآییم