بریدههایی از کتاب باخه یعنی لاکپشت
۴٫۰
(۷)
حوصله، عجیبترین لغت زندگی من است
مروارید ابراهیمیان
رابطهٔ عاطفیای که مدام داری توش غر میزنی و گریه میکنی به درد نمیخوره. شادیهاش باید بیشتر از غمهاش باشه که مال تو نیست. پس ولش کن.
مروارید ابراهیمیان
میخوای عزیز باشی یا گور یا گم شو.
مهری
هیچجوره نمیخواهم فکر کنم که او یار و عشقی دارد. تنهایی او پناه من است. این خندهدارترین و غمانگیزترین جملهٔ عالم است، ولی محکمترین خیال من.
مهری
از زندگی و گذشته که میگی مردم شروع میکنن راهحل دادن؛ یا راهکار هم ندن، شروع میکنن از بدبختیهای خودشون گفتن.
مروارید ابراهیمیان
نوشتم آنچه بر تو میگذرد، حاصل چیزیست که در تو میگذرد.
مروارید ابراهیمیان
حوصله، عجیبترین لغت زندگی من است
مروارید ابراهیمیان
فکر کنم صبور بودنم را از بابا یاد گرفتهام.
یک بار هم یواشکی به من گفته بود: «شورانگیزم درست رو بخون، برو از پیش من و مامانت. اینجا واسهٔ تو هیچ چی نداره، جز نفرت مادرت از من.»
گفته بود: «مامانتم بیتقصیره ها. از دست داداشاش زن من شد. بیعشق و علاقه. خواست از اونا فرار کنه. اونا محبت رو توی قلبش کور و کمرنگ کردن. بس که هر کدومشون یه ادا و فرمون جدید واسهش صادر میکردن.»
مروارید ابراهیمیان
آدمیزاد گوگِل نیست که تا دوتا حرف تایپ کنی، حدس بزنه. حرف رو باید گفت. انگار بعضی حرفا از دهن یکی دیگه بیشتر توی ذهن میشینه.
مروارید ابراهیمیان
کچل دراز حتماً امشب پیش دوستی، رفیقی رفته. یا پیش مادری، خواهری. هیچجوره نمیخواهم فکر کنم که او یار و عشقی دارد. تنهایی او پناه من است. این خندهدارترین و غمانگیزترین جملهٔ عالم است، ولی محکمترین خیال من.
مروارید ابراهیمیان
از زندگی و گذشته که میگی مردم شروع میکنن راهحل دادن؛ یا راهکار هم ندن، شروع میکنن از بدبختیهای خودشون گفتن.
مروارید ابراهیمیان
نوشتم آنچه بر تو میگذرد، حاصل چیزیست که در تو میگذرد.
مروارید ابراهیمیان
آدمیزاد گوگِل نیست که تا دوتا حرف تایپ کنی، حدس بزنه. حرف رو باید گفت. انگار بعضی حرفا از دهن یکی دیگه بیشتر توی ذهن میشینه.
مروارید ابراهیمیان
کچل دراز حتماً امشب پیش دوستی، رفیقی رفته. یا پیش مادری، خواهری. هیچجوره نمیخواهم فکر کنم که او یار و عشقی دارد. تنهایی او پناه من است. این خندهدارترین و غمانگیزترین جملهٔ عالم است، ولی محکمترین خیال من.
مروارید ابراهیمیان
فکر کنم صبور بودنم را از بابا یاد گرفتهام.
یک بار هم یواشکی به من گفته بود: «شورانگیزم درست رو بخون، برو از پیش من و مامانت. اینجا واسهٔ تو هیچ چی نداره، جز نفرت مادرت از من.»
گفته بود: «مامانتم بیتقصیره ها. از دست داداشاش زن من شد. بیعشق و علاقه. خواست از اونا فرار کنه. اونا محبت رو توی قلبش کور و کمرنگ کردن. بس که هر کدومشون یه ادا و فرمون جدید واسهش صادر میکردن.»
مروارید ابراهیمیان
حجم
۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه
حجم
۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه
قیمت:
۲۵,۴۲۵
۷,۶۲۷۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد