وقتی صاعقه زد، همهچیز متوقف شد. زمان متوقف شد. نمیدانم چهطور توضیح بدهم، ولی زمان تبدیل به نور شد. نور تبدیل به زمان شد. پوستم به طرز باورنکردنیای روشن شد. یادم میآید به این فکر میکردم که اگر الکتریکی نبودم، نور احتمالاً شبکیهٔ چشمانم را میسوزاند.
بعد صدا به گوش رسید. شبیه صد هزار قطار از کنترل خارجشده که از رویم رد میشدند. فقط اینکه این قطار از رویم رد نشد، بلکه واردم شد، از میانم رد شد. تبدیل به من شد. من رعدوبرق بودم. انرژی خالص. شاید برای ذرهٔ کوچکی از یک ثانیه، حس کردم خدا بودن چه حسی دارد. ولی من خدا نیستم.
کتابخور
«امید داشتن، استراتژی محسوب نمیشه.»
☆پرسابت☆
میدونستی هوای اطرافِ صاعقه بیشتر از سی و سه هزار درجه سلسیوس داغ میشه؟ این چهار برابر از سطح خورشید داغتره
☆پرسابت☆
میشود شیطان را از انسان دور کرد، ولی آیا آدم واقعاً دیگر شریر نخواهد بود؟
A.zainab
تو باید شرمسار باشی که بدون به ارمغان آوردن پیروزی برای بشریت بمیری.»
(mohammad amin)
«استرالیا سه برابر جمعیت مردم، گوسفند داره
☆پرسابت☆
«حق با الیوت بود نه پاوند. بدینسان جهان پایان میگیره، نه به بانگی، بلکه به نجوایی.»
کوئنتین گفت: «بانگی به گوش خواهد رسید، صدای بانگِ سقوط تو، بعد از اینکه پایین کشیدنت و مجبورت کردن تقاص گناهات رو پس بدی.»
m. attarzadeh
زندگی، داشتنِ کارتهای خوب نیست، بلکه زندگی بازی درست با کارتهای بد است.
سهیل
«میدونستین استرالیا تبعیدگاهِ انگلیس بود؟
☆پرسابت☆
از مردن سر باز بزنید، مگر اینکه برای بشریت پیروزیای به ارمغان آورده باشید.
ـ هوراس مان
benyamin karami