بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایگاه سری | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایگاه سری

بریده‌هایی از کتاب پایگاه سری

۴٫۶
(۳۸)
بعد علی‌پور رو به جمع گفت: «برای سلامتی فرمانده‌مان ...» نگاه‌ها به میرشجاعی دوخته شد. میرشجاعی محجوب و لبخندزنان سر پایین انداخت. - ... آقا امام زمان صلوات!
میرزاخانی بِروبِر آرش را نگاه می‌کرد. آرش معذب بود و سرش را پایین انداخته بود. - خُب تو آموزش دیده‌ای؟ آرش خواست بگوید نه که رضا دور از چشم میرزاخانی سُقلمه‌ای به پهلوی آرش زد و گفت: «آره بابا، سه ماه آموزش تکاوری و چریکی دیده. از اون سخت سخت‌ها. اما روزهای آخر مادربزرگش عمرش را به شما داده و آرش رفته خونه و دیگه پدرش نگذاشته به پادگان برگرده.» کم مانده بود آرش بزند زیر خنده. رضا پیاز داغش را زیاد کرد. - به قد و قامتش نگاه نکن. خیلی زبله. تو محله‌شون کلی با اراذل و اوباش کتک‌کاری می‌کرده. سه خط کونگ‌فو کار کرده. خدا خیرت بده، کارش را ردیف کن، جای دوری نمی‌ره.
یا فاطمه زهرا (س)

حجم

۱۹۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۹۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد