بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه‌ی ارواح | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتابخانه‌ی ارواح

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه‌ی ارواح

۴٫۶
(۴۵)
«برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
بلاتریکس لسترنج
شاید خیلی از آدم‌ها تمام عمرشون هیچ‌وقت نفهمند عجیب‌وغریبند
yasaman
بهش می‌گن سندرم استکهلم. وقتی آدم‌ها کم‌کم نسبت به گروگانگیرشون احساس همدلی پیدا می‌کنند.»
مژده
برای این‌که جان سالم به در ببرم باید آدم جدیدی می‌شدم، کسی که انعطاف‌پذیر و ثابت‌قدم و پردل‌وجرأت باشد.
HeLeN
یک سیستم امنیتی پیشرفته و پیچیده در خانه نصب شد، بیشتر برای جلوگیری از خروج من بود تا ورود دزدها.
مژده
اوایل عمرمون استعدادهای مشخصی رو توی خودمون شناسایی می‌کنیم، روی همون‌ها تمرکز می‌کنیم به بهای ممانعت از بروز بقیه. این‌طوری نیست که هیچ چیز دیگه‌ای ممکن نباشه، بلکه هیچ چیز دیگه‌ای پرورش داده نشده.»
مژده
خستگی دشمن جدیدمان بود، و آوردن اسمش فقط نیرومندترش می‌کرد
مژده
«برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
ن. عادل
برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
مژده
«دختر، این کار رو برام انجام بده تا بکنمت دلقک دربارم!» اِما غرید: «برو به درک.»
ن. عادل
بهش می‌گن سندرم استکهلم. وقتی آدم‌ها کم‌کم نسبت به گروگانگیرشون احساس همدلی پیدا می‌کنند.»
مژده
ولی حالتی که اِما نگاهم کرد، فقط همان لبخند کوچک مورب وجودم را به تلاطم درآورد، و احساس کردم از عهدهٔ انجام هر کاری برمی‌آیم.
★yoongi★
سعی کردیم پنجره‌ای را باز کنیم. قفل بود. لرزان و لق‌زنان ادامه دادیم و بعدی را امتحان کردیم، اما آن هم قفل بود ــ همین‌طور پنجرهٔ سومی، چهارمی، و پنجمی. گفتم: «ساختمون داره تموم می‌شه. اگر هیچ‌کدومشون باز نباشند چی؟» اِما گفت: «بعدی باز می‌شه.» «از کجا می‌دونی؟» «آخه من غیبگوام.» و با این حرف به پنجره لگد زد، و شیشهٔ خردشده توی اتاق پاشید و جیرینگ جیرینگ از نمای ساختمان پایین ریخت. گفتم: «نه، تو لات و شروری.» اِما به من نیشخندی زد و بعد با کف دست به آخرین شیشه‌شکسته‌های باقی‌مانده در قاب پنجره کوبید.
ن. عادل
خستگی دشمن جدیدمان بود، و آوردن اسمش فقط نیرومندترش می‌کرد
مژده
«شاید عشق‌های دیگری تجربه کنی. دل‌های جوون، مثل ذهن‌های جوون، بازهٔ توجه کوتاهی دارند.»
HeLeN
فکر می‌کنم صادق و روراست بودی. فکر می‌کنم اگر بمونی خوشحال نخواهی بود. و بالاخره به‌جایی می‌رسی که ازم متنفر می‌شی. و این بدتره.»
HeLeN
اما الان داری قول‌هایی می‌دی که ممکنه نتونی بهش عمل کنی، و این‌طوری می‌شه که آدم‌های عاشق ضربهٔ خیلی بدی می‌خورند.»
HeLeN
اگر پدربزرگم رو از دست نمی‌دادم، خب، هیچ‌وقت شما رو پیدا نمی‌کردم. پس فکر کنم باید بخشی از خانواده‌م رو از دست می‌دادم تا بخش دیگه رو به دست می‌آوردم.
HeLeN
در ساحل دریای خزر حلقهٔ خیلی قشنگی است و هفتهٔ پیش نیم و تعدادی از زمان‌باف‌ها رفتند آن‌جا قایق‌سواری.
مژده
این آب منشأ نور ملکوتی غار بود. مثل مواد داخل کوزه‌های روح، درخشش آبی‌رنگ شبح‌مانندی داشت، با تناوب منظم تارتر و درخشان‌تر می‌شد، انگار نفس می‌کشید. شاید به‌طرز غریبی آرامش‌بخش بود
مژده

حجم

۱۸٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۱۸٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۱۱۴,۰۰۰
۶۸,۴۰۰
۴۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد