بریدههایی از کتاب سرلوحه ها
۴٫۲
(۵۶)
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی، تا بیخبر بمیرد در رنجِ خودپرستی.
مادربزرگ علی💝
" فالاچی: در حقیقت گروهِ بسیاری هستند که تهدیدِ فاشیسم را در ایران میبینند، حتا اعتقاد دارند که در ایران فاشیسم حاکم است
امام: نه! به فاشیسم ربطی ندارد. تکرار میکنم که مردم فریاد میکشند برای این که به من محبت دارند. ( اسلام عدالت است. در اسلام دیکتاتوری بزرگترین گناه است، فاشیسم و اسلام دو تضادِ غیر قابلِ سازشند. ) ( فاشیسم در غرب تحقق مییابد، نه در بینِ مردمی با فرهنگ اسلامی )
mandir
باتری لپتاپ مثلِ خودمان شده است، نق و نق میکند. بلند میشوم و به دنبالِ پریز چشم میگردانم... عاقبت جاگیر میشوم. از یک ایتالیایی اجازه گرفتهام و روبهرویش پشتِ یک میزِ دونفره ـ نزدیک به برق! ـ نشستهام. شکرِ خدا انگلیسی جفتمان توپِ توپ است. او از فارسی فقط بلد است بگوید اصفهان! و من هم از ایتالیایی فقط بلدم بگویم اسپاگتی! میشود نشست و نوشت.
جای محمد کاوه خالی؛ یک بار در شیراز وسطِ یک گله توریست گفت من حاضرم با این ایتالیاییها نیم ساعت گفتگوی تمدنها کنم! ما میخ نگاهش میکردیم. رفت و عقربههای ساعتش را جلو و عقب کرد و گذاشت روی هشت و نیم! بعد هم گیر داد به یک پیرزن وراج و همان جور که مچ دستش را تکان میداد، گفت: فِدِریکو فلینی! خیال میکنم نیم ساعتی پیرزن راجع به فلینی فرمایش کرد و ما هم مثلِ بزِ اخفش سر تکان دادیم و گفتیم: گراتزیا اسپاگتی!
مادربزرگ علی💝
مسالهی امروزِ مردمِ عراق، مسالهی برتری صدام یا بوش نیست. اختلاف میانِ این دو گزاره است: دفع فاسد به افسد یا دفعِ افسد به فاسد؟
و این مردم مظلومترینِ مردمانِ عالماند. نه به واسطهی حکومتِ مستبدانهی سی و چند سالهی بعث و نه به واسطهی اشغالِ مستکبرانهی یانکیها. مظلومترینِ مردمانِ عالماند، فقط به این دلیل که از داشتنِ یک شادی تاریخی ـ که کمترین حقِ آنان بوده است ـ محروم شدهاند. تا چهرههای مغموم و درهمِ عراقیها را نبینی نمیفهمی که چه محرومیتِ عمیقی است، محرومیت از شادی. در کربلا کاسبی شیعه به من میگفت: “تا دو هفته پس از سقوطِ صدام جراتِ خروج از خانه را نداشتیم، چه رسد به شادی...” پرسیدم چرا؟ جوابم داد: هنوز از جای گلولههای انتفاضهی ۹۱ روی در و دیوارِ حرمِ اباعبدالله خون میچکد... و سکوت در اینگونه مواقع بهترین حرف است.
مادربزرگ علی💝
سالِ ۷۵، زلزلهی اردبیل آنقدر عقلرس شده بودم که بدانم مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
mohamad
در گوشهای از فرهنگِ عالم میزیم که حتا پیش از سخن راندن راجع به هر موضوعی، باید اجازت بگیرم از معلمم، جنابِ آقای محمد ایوبی که حاضرند در مجلس. و این معلم که گفتم از سرِ تعارفات و مجاملههای مرسومِ زمانه نیست، بل به گواهی اسنادِ مدرسهام، وی را معلم چندین سالهام میدانم. و باز باید از او تشکر کنم، چرا که داستاننویسی بود سختکوش، اما هرگز به ما داستاننویسی نیاموخت، به عوض شیرینی داستانخوانی را قطره ـ قطره به ما چشاند...
مادربزرگ علی💝
مردم مطالعه نمیکنند. این را پژوهشگرانی از جنمِ همان پژوهشگرِ فوقالذکر میگویند. کتابها کیفیت ندارند. این را دانشجویانِ فنی میگویند. کتابسازی بیداد میکند. این را دانشجویانِ ادبی میگویند. کتابها بیمارند. این را دانشجویانِ پزشکی میگویند. قیمتها سنگین است. این را همه میگویند. کتابها را شیک چاپ نمیکنند. این را خواصالناسی میگویند که کنارِ استخرِ نمایشگاه روی چمنها فرش میاندازند و قابلمهی استانبولیپلو روی گازِ پیکنیکی بار میگذارند. اما این نوشتار چه میگوید؟ این نوشتار با همهی این اقشارِ فرهنگی همزبان است و گفتههای ایشان را تایید میکند. اما گمان میزند که گفتههای ایشان نیز معلول است...
مادربزرگ علی💝
نمیدانم تا به حال به دقت به خادمان هیاتهای امام حسین نگریستهاید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمانهای او را به واسطهی او، متواضعانه اکرام میکنند. در بشاگرد همه خادمانِ دیگریاند. و هر کدام گمان میبرد که دیگری ـ هر که باشد ـ مخدوم اوست.
محمدحسین
نمیدانم تا به حال به دقت به خادمان هیاتهای امام حسین نگریستهاید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمانهای او را به واسطهی او، متواضعانه اکرام میکنند.
Hamed Khajeh
در بم هیچ درختِ نخلی روی زمین نیافتاده بود. تا به حال هیچکسی در هیچ زلزلهای درختی را ندیده است که از ریشه در بیاید و به روی زمین بیافتد، حتا وقتی تیرهای چراغ برق بتونی محکم به زمین میافتند. باید بیاموزیم از آفریدگار طبیعت و مثلِ او بسازیم. هر چیزی را آنقدر بزرگ بسازیم که تاب بیاورد...
Wariapk
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان