بریدههایی از کتاب سرلوحه ها
۴٫۲
(۵۵)
در بم هیچ درختِ نخلی روی زمین نیافتاده بود. تا به حال هیچکسی در هیچ زلزلهای درختی را ندیده است که از ریشه در بیاید و به روی زمین بیافتد، حتا وقتی تیرهای چراغ برق بتونی محکم به زمین میافتند. باید بیاموزیم از آفریدگار طبیعت و مثلِ او بسازیم. هر چیزی را آنقدر بزرگ بسازیم که تاب بیاورد...
Wariapk
زندهگی قمار است. سیاست برای بعضیها زندهگی است. سیاست قماری است بزرگتر از زندهگی. زندهگی قمار است برای آنها که "انما الحیوه الدنیا لعب و لهو" را میفهمند. سیاست قمار است برای آنها که "و لکل امه اجل" را میفهمند. و این دو قمار نیست برای آنها که حتا "انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام..." را نمیفهمند.
مریم
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
و من هنوز گرفتارِ آن نخِ تسبیحم. همان پیوندی که نه فقط اشقیا را، نه فقط مقامران را، نه فقط اوباش و اشرار را، نه فقط بازها و کبوترها را، که حتا آن سیصد و سیزده نفر را بدونِ آن که یکدیگر را بشناسند، روزی در جایی گردِ هم خواهد آورد.
مریم
بیراه نیست که ـ دور از چشمِ منطقیون ـ گفتهاند: در دورهی انفجارِ اطلاعات، دنیای مجازی حقیقیتر است از دنیای حقیقی...
f_altaha
(مگر مسجد ساختهی انسان است؟ انسان ساختهی مسجد است...)
سالار ۲۳۳
زبانِ عراق عربی است البته. اما زبانِ رایج در بینالحرمین فارسی است و طرفه آن که زبانِ رایج در حرمِ حضرتِ عباس ترکی است!
phoenix
در ایران بسیاری از سرِ دلسوزی به اخبارِ صدا و سیما خرده میگرفتند که چرا در سقوطِ صدام به شادمانی نپرداختهایم؟ و من ایشان را به رفتارِ مردمِ عراق حوالت میدهم ؛ وقتی عراقیها که به عوضِ هشت سال جنگِ ما، سی و چند سال در جنگِ با صدام زیستهاند، برای رفتنِ او شادی نمیکنند و در حقیقت در مییابند که در شادی رفتنِ صدام، غمِ آمدنِ نیروهای اشغالگر نهفته است، چهگونه انتظار میرود که ما سبکسرانه به شادمانی بپردازیم. هیچ زمانی نباید از پاپ کاتولیکتر شد!
رعنا
نویسنده فقط بر اساسِ یک فشارِ درونی منبعث از یک نیازِ بیرونی، میتواند بنویسد و تازه در صورتِ اقبالِ مخاطب شاید بعدها اسمِ نویسنده را رویش بگذارند
Hamed Khajeh
حاج عبدالله! هیچ اعتقادی ندارم به الگوهای غیرِ معاصر. شهید همت الگوی زمان خودش بود. شهید رجایی نیز. هر کدامِ شهدا اگر امروز بودند، الگو بودند، اما در کاری دیگر و در شان امروزشان. و به همه این را میگفتم. میگفتم اگر گفتند شلمچه کجا بودی، جواب بده بم کجا بودی. که جبهه جبههی آرمانگرایی است. و هر کسی وقتی به دنبالِ مصداق میگشت، با کمی پرس و جو تو را پیدا میکرد. و آی عبدالله والی! حالا زیرِ علم چه کسی سینه بزنیم؟
Hamed Khajeh
اگر قرار باشد پیامبر اسوهی حسنه باشد، بایستی پیامبری کرد. پیامِ خدا را به بندهگان خدا رساند.
Hamed Khajeh
میدانی، بینِ خودمان باشد، حتا مشتریهای خدا نیز آن ساعتِ شب، کمیلشان را خوانده بودند و رفته بودند. فقط مانده بودند مشتریهای ابیعبدالله... مشتریهای یوسفِ فاطمه! مشتریهای خدا به همان "ان تهب لی فی هذه اللیله و فی هذه الساعه" که میرسند، کارشان تمام میشود با درگاهِ الهی. مردانهگی میکنند و تا پایانِ دعا را صبر میکنند. خدا اجرشان بدهد. اما مشتریانِ ابیعبدالله جورِ دیگری هستند... سرشتِ من ملک خلق آنچنان نسرشت، که التماس کنم ای خدا بهشت... بهشت...
Wariapk
و چه دیده بود آن پیرمردِ روشنبین که ده سال پایش را از دهِ جماران بیرون نگذاشت اما فهمید که اسلام را بایستی به دو شعبه تقسیم کرد... شعبهی ظاهر و شعبهی باطن. حضرتش چیزِ دیگری میگفت، اسلامِ امریکایی و اسلامِ نابِ محمدی...
Wariapk
توی حیاط چشمم به یک درختِ نارنج افتاد. روی شاخههای درخت پر بود از نارنجهای درشت. هر کدام به اندازهی یک طالبی. خانهای که ما انسانها ساخته بودیم، کاملا ویران شده بود، اما درختی که خدا ساخته بود، حتا میوههایش هم نریخته بود. ما چیزی محکم ساخته بودیم، اما خدا چیزی منعطف و لرزان. درختِ خدا را وقتی تکان بدهی، ساقه و برگ و شاخه و میوههایش هم تکان میخورند و برای همین نمیشکند. اما خانهی انسان را آنقدر محکم میسازیم که طبیعت لجش میگیرد. خانهی انسان نمیداند که باید با لرزیدنِ طبیعت، او هم بلرزد، کاملاً بر عکسِ درختِ خدا...
Wariapk
نگاهِ آسمانی یعنی آن که بدانی تو هیچکارهای. توکل بایستی بر دیگری باشد! که فرمود ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت که از بزاقِ خود خانه میخواست بسازد...
صدف
اصلا شیوهی آموزشِ آکادمیک، برای تربیتِ نیروی متوسط است نه برای تربیتِ نیروی سرآمد.
صدف
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
ـ استاد کدام کارتان را بیشتر دوست دارید؟
ـ (کمی فکر میکند) همین حکایات را که مشغولِ نوشتنش هستم.
میگویم نویسندهای که کارِ ننوشتهاش را بیشتر دوست داشته باشد، هنوز جوان است...
علیرضا گلرنگیان
بررسی تطبیقی تعددِ عناوین در صنعت نشر
آنچه در این نوشتار میآید، بریدهای است معوج از نگارهای، شاید مشتی غبار باشد از سنگنبشتهای. باری، خشی است از یک نوشتارِ بلند. البته رجای واثق دارم که لباللبابِ کار را فراهم آورده باشم...
این بنده نَسباً نه از قبیلهی قطاعالطریقم و نه از طایفهی مناعالرزق، اما انصافاً این مقایسهی تطبیقی جان میداد برای گذرانِ چندسالهی زندهگی یک پژوهشگرِ ارجمندِ فرصتطلب که خود را انگلِ وزارتخانهای، بنیادی، خراباتی، چیزی بکند و دو ـ سه سالِ حقوقِ یامفت بلّعت کند و ور برود با آمار و آخرالامر هم با چند گرافِ چهاررنگ و نمودارِ ستونی تختِ جمشیدی و چند قطارِ بنریلی از مآخذ بیاندازدش به ریشِ ما خلقالله که هیچکدام نه بخوانیمش و نه نخوانیمش...
علیرضا گلرنگیان
توی یکی از خانهها مشغولِ کار بودیم و آوار را کنار میزدیم به دنبالِ مجروحان. توی حیاط چشمم به یک درختِ نارنج افتاد. روی شاخههای درخت پر بود از نارنجهای درشت. هر کدام به اندازهی یک طالبی. خانهای که ما انسانها ساخته بودیم، کاملا ویران شده بود، اما درختی که خدا ساخته بود، حتا میوههایش هم نریخته بود. ما چیزی محکم ساخته بودیم، اما خدا چیزی منعطف و لرزان. درختِ خدا را وقتی تکان بدهی، ساقه و برگ و شاخه و میوههایش هم تکان میخورند و برای همین نمیشکند. اما خانهی انسان را آنقدر محکم میسازیم که طبیعت لجش میگیرد. خانهی انسان نمیداند که باید با لرزیدنِ طبیعت، او هم بلرزد، کاملاً بر عکسِ درختِ خدا...
سالار ۲۳۳
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان