بریده‌هایی از کتاب آدمکش حرفه‌ای (کتاب ششم)

یک گاو نر توی یک دنیا دیگر هم همچنان یک گاو نر است!

استاد لی از کوره دررفت و به‌طرف کایسر پرید. در حالی که ریشش در هوا حرکت می‌کرد به کایسر خیره شد و فریاد زد «تو بچهٔ ننر، دقیقاً چرا از این استاد خوشت نمیاد؟» «معلومه که خوشم نمیاد!» کایسر یک پشت گرمی داشت به همین خاطر نمی‌ترسید. و با بی‌خیالی یک ورد کوتاه خواند و دوباره گلوله آتشین کوچکی در دستش ظاهر شد. کایسر با گلوله حرکات نمایشی انجام داد و چشم‌های استاد لی هم به همراه گلوله به چپ و راست حرکت می‌کرد. او با صدای بلند جملات همیشگی‌اش را تکرار کرد. «خیلی اسرارآمیزه! واقعاً اسرارآمیزه. این استاد برای مدت طولانی تحقیق کرد اما هنوز نمی‌دونه این گلوله آتشین چیه. واقعاً خیلی اسرارآمیزه.»