بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دردسرهای یک وکیل | طاقچه
تصویر جلد کتاب دردسرهای یک وکیل

بریده‌هایی از کتاب دردسرهای یک وکیل

نویسنده:محمد مهاجری
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۷۲ رأی
۳٫۴
(۱۷۲)
امّا یکهو، تلفنم زنگ خورد، با خودم گفتم: این روزا که از شغلم و کارم دلخورم خدا کنه پرونده جدیدی نباشه یا از این موکل‌ها نباشه که پروندَش تو کشوی دفتر وکالتم داره خاک می‌خوره، روی گوشی رو نگاه کردم عکس ِلیلا خانم خودم رو دیدم، خوشحال شدم، خانمم، همسر گلم زنگ زده بود، دکمهٔ سبز رو زدم، جیغی کشید که پیچید تو ماشین، گفتم:what happen? (چه اتفاقی افتاده است؟) گفت: تو فارسی درست حرف نمی‌زنی، کارِت به جایی رسیده برای من انگلیسی بَلغُور می‌کنی؟
کاربر ۹۴۵۰۳۵
محمّد گفت: حق دارید، سر و وضع من خیلی خرابه مگه آقا امیرحسین بهتون نگفته. لیلا گفت: چی رو؟ نه... نگفته رشیدی گفت: امیرحسین جان، از تو بعیده، پس چرا توضیح ندادی که چی شده؟ گفتم: هان... هان... ببخشید یادم رفت... ] حالا تو دلم میگفتم چه نقشه‌ای داری بی‌سر و پا، سریع‌تر آبروی مارو بریز قال قضیه رو بکن دیگه از استرس و دلهره مُردم [رشیدی رو میگی، شروع کرد به ارائه نُطق بلند بالا، طوری خالی می‌بست، خودمم باور شد که داره راست میگه، گفت: که امروز از هلند برگشته ایران، مدتی مرخصی از دانشگاه گرفته بوده تا بره و به مادر و برادرش سر بزنه!! گفت: امروز با لباسای چرم هلندی وارد فرودگاه مهرآباد شده، لباساش انقدر خوب و زیبا بوده که دزدای داخل فرودگاه جذبش می‌شن و به زور دو سه نفری میبرنش داخل سرویس‌های بهداشتی فرودگاه و اون رو مجبورش می‌کنن که لباساش رو با لباسای یکی از اونا تعویض کنه، کیفش رو هم که توش کلّی مدارک و یورو بوده می‌دزدن.
DORNIKA
گفتم: خوبی بابا؟ بی‌انصاف خانمم بهش می‌گفت: بگو به تو ربطی نداره، بچّه هم که درک و شعور کامل نداره، ۵ سالش بود دیگه، آقا نه گذاشت و نه برداشت گفت: به فُضولاش مربوط نمیشه پرُ رو...] با لحن و صدای کودکانه و شیرین [بعدش قطع کرد، خندیدیم، یکهو، خَندَم تبدیل شد
پلگ
نکته‌ای باید دقت کنید اینه که خانما رو هیچ‌کس نمی‌شناسه الّا خودشون یا خدا، افراد دیگه مثل من و شما محاله بتونیم جلوشون مقاومت کنیم
aryanamiri
گمراه کردن وکلا، عدم پرداخت حقّ الوکاله ها به صورت کامل، تهدید های مالی و جانی و ...، تطمیعات و بسیاری دیگر از دردسرها تماماً مشکلاتی هستند که در این کتاب بررسی می شوند ...
amiresmaeil Raisi
نکته‌ای باید دقت کنید اینه که خانما رو هیچ‌کس نمی‌شناسه الّا خودشون یا خدا، افراد دیگه مثل من و شما محاله بتونیم جلوشون مقاومت کنیم [
پلگ
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
نویسندگان کشور معرّفی گردید، او به واقع جوان ترین نویسندهٔ
لیوبی1
وکالت یعنی شرافت... یعنی عدالت، یعنی جسارت.... وکالت یعنی یکی به تو اعتماد کرده پس خواهشاً آبروی شغل و حرفه وکالت رو حفظ کنین ... اخیراً بعضیا با انجام کارهای غیر قانونی شأن وکالت رو زیر سوال بردن ... این درست نیست ... من به عنوان امیر حسین کرمی، شخصیت اوّل این داستان به شما توصیه می‌کنم که اگر آدم معتقدی نیستی وارد این کار نشو ... چون شأن وکالت خیلی بالاست ...
الهام حمیدی
گاهی تو این پرونده ها آدم احساس می‌کنه که سرش بی‌کلاه مونده ... حس می‌کنه که سرش کلاه رفته ... اصلاً چی گفتم؟ یا سرش بی‌کلاه مونده یا بالاخره سرش کلاه رفته، کدومش؟ بی‌خیال به هر حال که ما به حقّمون نرسیدیم تازه اسمش هست که وکیل هستیم و حقوقدانیم، چطوریه که نمی‌تونیم از حق خودمون دفاع کنیم اللهُ اعلم ... ما که حلالش کردیم رفت، دردسرای ِیک وکیل خیلی زیاده هرچقدر که شهرتت بیشتر باشه به همون نسبت هم دردسرهای بیشتری میاد سمتت باور کن جدّی میگم ... شک نکن ... شک نکن که دردسرای یک شغل مثل وکالت بیش از اون چیزی که فکرش رو بکنی.
الهام حمیدی
این همه ریسک برای چی بود؟ فقط برای گذران زندگی؟ فقط برای کسب درآمد؟ مگه باقی مردم واسه پول و روزی درآوردن چی کار می‌کنن جونشون رو گرو می‌ذارن؟ نه، نه ... بعیده ...محاله .... سختی کار ما تو این هست که یه روز تابلوی وکالتت رو خورد میکنن و یه روز دفتر رو و شایدم زبونم لال یه روز خودت رو زیر پاهاشون خورد کردن ... به هر حال کار کار سختیه... من از بچّگی عاشق عدالت بودم ... به خودم ایمان داشتم ... باور داشتم که باید بتونم واسه رسیدن به حق و عدالت بجنگم ... شک نداشتم اگه تو این راه کشته بشم ... این کشته شدن نوعی شهادته ... خیلی واسم مقدس بود
الهام حمیدی
وکالت یعنی شرافت... یعنی عدالت، یعنی جسارت.... وکالت یعنی یکی به تو اعتماد کرده پس خواهشاً آبروی شغل و حرفه وکالت رو حفظ کنین
انوشه®

حجم

۴۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

حجم

۴۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۳ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد