بریدههایی از کتاب آن اصل کاری
۳٫۸
(۲۰)
برای ماندن در مسیر، برای بهترینِ روز و ماه و سال یا بهترین شغل ممکن، باید همواره سؤال متمرکز را از خودتان بپرسید. آن را بارهاوبارها بپرسید. این کار مجبورتان میکند وظایف را بهترتیبِ اهمیتشان تنظیم کنید، بنابراین هر بار که این سؤال را بپرسید، اولویتِ بعدیتان را میبینید. قدرت این روش این است که خودتان را برای انجام کاری که اولویت دارد تنظیم میکنید. وقتی اول کارِ درست را انجام بدهید، طرز فکر درست را هم اول میسازید، مهارت درست و رابطهٔ درست. اعمال شما که از سؤال متمرکز قدرت میگیرند به پیشرفتِ طبیعیِ ساختنِ یک چیزِ درست بر چیزِ درستِ قبلی تبدیل میشوند. وقتی این اتفاق میافتد، شما در موقعیت تجربهٔ نیروی اثرِ دومینو قرار میگیرید.
حسین یزدی
نتایج خارقالعاده رویدادهایی نادرند. آنها از انتخابها و کارهای ما حاصل میشوند. سؤال متمرکز همیشه به شما در بهترینِ جوابِ هر دو مورد کمک میکند، چون مجبورتان میکند آنچه را لازمهٔ موفقیت است انجام دهید و تصمیم بگیرید، اما نه هر تصمیمی؛ شما را راهنمایی میکند که بهترین تصمیم را بگیرید. از اینکه چهچیزی شدنی است صرفنظر میکند و آنچه را ضروری است و اهمیت دارد مدنظر قرار میدهد. این موضوع شما را بهسمت اولین دومینو هدایت میکند.
حسین یزدی
شکل ۱۵: سؤال متمرکز نقشهای برای تصویر کلی و قطبنمایی برای تمرکز کوچک است.
حسین یزدی
این نهتنها به شما میگوید که سبدتان باید چه باشد، بلکه اولین قدم برای رسیدن به آن نیز هست. به شما میگوید که زندگیتان چقدر باید بزرگ باشد و برای رسیدن به آن، چقدر باید آهسته گام بردارید. اینْ هم نقشهای است برای تصویر کلی و هم قطبنمایی است برای کوچکترین حرکتِ بعدیِ شما.
حسین یزدی
آن اصلِکاری که میتوانم انجام دهم بهطوری که با انجام آن هرچیز دیگری سادهتر یا غیرضروری شود چیست؟
سؤال متمرکز بهشکل فریبآمیزی ساده است و برای همین قدرت آن را هرکسی که از نزدیک بررسیاش نکرده باشد نادیده میگیرد. اما این اشتباه است. سؤال متمرکز نهتنها میتواند شما را به «تصویر کلی» برساند (به کجا میروم؟ هدفم چیست؟)، بلکه سؤالات «متمرکز کوچک» را هم بهدنبال داشته باشد (الان باید چهکار کنم تا در مسیر تصویر کلی باشم؟ مرکز هدف کجاست؟).
حسین یزدی
یک سؤال بپرسید: سؤال متمرکز. هرکسی که زندگیای غیرمعمول را بخواهد سرانجام میفهمد که هیچ انتخاب دیگری ندارد مگر جستوجوی رویکردی غیرمعمول برای زندگیکردن. سؤال متمرکز همان رویکرد غیرمعمول است. در دنیایی بدون دستورالعمل، این به فرمول سادهای برای یافتن پاسخهای استثنایی تبدیل میشود که نتایجِ خارقالعاده را به همراه دارد.
حسین یزدی
اینکه ما سؤالاتی را که از خودمان میپرسیم چگونه جملهبندی کنیم، پاسخهایی را تعیین میکند که درنهایت زندگیِ ما میشوند. چالش این است که سؤالِ درست همیشه بدیهی نیست. بیشترِ چیزهایی که میخواهیم با یک نقشهٔ راه یا مجموعهای از دستورالعملها میآیند، بنابراین تنظیم سؤالِ صحیح مشکل است. شفافیت باید از جانب ما باشد. به نظر میآید که باید سفرمان را تجسم کنیم، نقشهٔ خودمان را تهیه کنیم و قطبنمای خود را بسازیم. برای بهدستآوردن جوابهایی که در جستوجویشان هستیم، مجبوریم سؤالاتِ درستی بسازیم. باید سؤالات خود را ابداع کنیم. این کار را چطور انجام میدهید؟ چگونه سؤالات غیرمعمولی به ذهنتان میرسند که شما را بهسمت پاسخهای غیرمعمول سوق میدهند؟
حسین یزدی
دو خط آخر مستحق تکرارند: «هر مزدی از زندگی طلب کنم زندگی همان را به من خواهد داد.» یکی از قدرتمندترین لحظههای زندگیِ من زمانی بود که فهمیدم زندگی سؤال است و جوابِ آن چگونه زیستنِ ماست.
حسین یزدی
وقتی جوان بودم از قدرتِ سؤالها آگاه شدم. شعری خواندم که عمیقاً بر من اثر گذاشت و از آن زمان تابهحال هنوز آن شعر را به یاد دارم:
دستمزد من
من برای یک سکه با زندگی چانه زدم
و زندگی به من بیشتر نداد؛
هر بعداز ظهر التماس میکردم،
وقتی اندوختهٔ اندکم را میشمردم؛
زیرا زندگی فقط یک کارفرماست.
هرچه از او بخواهی به تو میدهد،
اما تنها وقتی دستمزدت را معیّن کنی.
بله، باید مسئول باشی.
من نوکرمآبانه کار میکردم،
فقط برای اینکه ناامیدانه یاد بگیرم:
که هر مزدی از زندگی طلب کنم
زندگی همان را به من خواهد داد.
ــ جی. بی. ریتنهاوس
حسین یزدی
روش علمیْ سؤالاتی از جهان را در قالب فرضیه میپرسد. آموزش ازطریق طرح پرسش، روش سقراط است، با قدمتی بیشاز ۲ هزار سال. هنوز هم از مدرسان دانشکدهٔ حقوق دانشگاه هاروارد گرفته تا مربیان مهدکودکهای محلی آن را قبول دارند. سؤالها تفکراتِ انتقادیِ ما را درگیر میکنند. تحقیقات نشان میدهند که سؤالپرسیدن آموزش و عملکرد را تا ۱۵۰ درصد بهبود میبخشد. نانسی ویلارد میگوید: «گاهی سؤالها از جوابها مهمترند.»
حسین یزدی
وُلتِر مینویسد: «انسان را با سؤالهایش بشناسید نه با جوابهایش.» بیکن مینویسد: «طرح سؤالی عاقلانه نیمی از خرد است.» ایندیرا گاندی نتیجهگیری میکند: «قدرتِ سؤالکردن پایه و اساس پیشرفت بشر است.» سؤالات عالی بهوضوح سریعترین مسیر برای رسیدن به پاسخهای عالیاند. هر کاشف و مخترعی جستوجویش را با یک سؤالِ تحولآمیز شروع میکند.
حسین یزدی
شاید بپرسید «چرا باید روی یک سؤال تمرکز کنیم وقتی آنچه بهدنبالش هستیم درواقع جواب است؟». خیلی ساده است. پاسخها از پرسشها میآیند و کیفیتِ هر پاسخی مستقیماً براساس کیفیت سؤال تعیین میشود. اگر سؤال اشتباه بپرسید، پاسخ اشتباه میگیرید. سؤال صحیح بپرسید، جواب صحیح بگیرید. قدرتمندترین سؤال ممکن را بپرسید، جوابش میتواند زندگیتان را تغییر دهد.
حسین یزدی
توجه کردید که هر دوی این مردان بزرگ پندشان را رمز میدانند؟ فکر نمیکنم بسیاری از حرفها چندان هم راز باشند، چون مردم از آنها خبر دارند، اما اهمیتِ خاصی برایشان قائل نیستند. بیشتر مردم با این ضربالمثل چینی آشنا هستند: «سفری هزارکیلومتری تنها با یک قدم شروع میشود.» اگر این حرف حقیقت داشته باشد، یعنی آنها هیچگاه توقف نمیکنند تا بهطور کامل از سفر لذت ببرند. اگر هم قدم اول اشتباه باشد، سفری آغاز میشود که میتواند شما را از مقصدِ نهایی ۲ هزار کیلومتر دورتر کند. سؤال متمرکز کمک میکند اولین قدمِ شما به خطا نرود.
حسین یزدی
حال باید از کجا فهمید که کدام سبد را باید حمل کنید. این سؤالی متمرکز است. مارک تواین با من موافق است و آن را اینچنین شرح میدهد: رمز پیشرفت شروعکردن است. رمز شروعکردن این است که کارهای پیچیده و مشکلتان را به کارهای کوچک و قابلمدیریت خرد کنید و سپس از اولین کار شروع کنید.
حالا از کجا باید بدانید که اولین کاری که باید شروع کنید چیست؟ این هم یک سؤالِ متمرکزِ دیگر.
حسین یزدی
«تمام تخممرغهایتان را در یک سبد نگذارید» جملهای سراسر غلط است. من به شما توصیه میکنم «تمام تخممرغهایتان را در یک سبد بگذارید و سپس مراقب آن سبد باشید». به اطرافتان نگاه و توجه کنید؛ کسانی که اینگونه کار کنند غالباً شکست نمیخورند. مراقبت و حمل یک سبد بسیار آسان است. تلاش برای حمل سبدهای زیادْ بیشترِ تخممرغها را در این دیار میشکند.
حسین یزدی
راز بزرگ و شرط اصلیِ موفقیت این است: روی انرژی و تفکر و منحصراً سرمایهٔ خود برمبنای شغلی که درگیرِ آن هستید تمرکز کنید. با شروع در یک خط، تصمیم بگیرید در همان خط با آن مبارزه کنید، آن را پیش بگیرید، تمام پیشرفتها را بپذیرید، بهترین ابزارها را داشته باشید و بیشترین اطلاعات را درموردش کسب کنید. افراد ناکام آنهاییاند که سرمایهشان را پراکنده کردهاند. این یعنی مغزشان را هم دربینِ چند کار پراکنده کردهاند. آنها در این چیز یا آن چیز یا دیگری، و هرجایی که فکرش را بکنید سرمایهگذاری کردهاند
حسین یزدی
در ۲۳ جون ۱۸۸۵، در شهر پیتسبرگ ایالت پنسیلوانیا، اَندرو کارْنِگی دانشجویان دانشکدهٔ تجاریِ کُوری را خطاب قرار داد. کارخانهٔ فولاد کارْنِگی در بیشترین موفقیتِ تجاریاش، بزرگترین و سودآورترین شرکت سرمایهگذاریِ صنعتی در دنیا بود. اندرو کارنگی بعدها، پساز جان راکفلر، به دومین مرد ثروتمند دنیا تبدیل شد. کارنگی در صحبتهای خود با عنوان «جادهای بهسوی موفقیت تجاری» درمورد سرنوشت خودش بهعنوان مردِ تجاریِ موفق صحبت میکند و این پند را میده
حسین یزدی
ازبینبردن درهمریختگی و بینظمی و تمرکز بر آنچه از همه مهمتر است خود هنر است.
این هنر ساده و قابلانتقال است. فقط جرئت میخواهد که رویکردی متفاوت را انتخاب کنید.
ــ جرج اَندرز
در ۲۳ جون ۱۸۸۵، در شهر پیتسبرگ ایالت پنسیلوانیا، اَندرو کارْنِگی
حسین یزدی
متوجه شدم نمیتوانیم زمان را مدیریت کنیم و رمز موفقیت در انجامِ تمامِ کارها نیست، بلکه در همان تعداد کاری است که بهدرستی انجام میدهیم. یاد گرفتم که موفقیت درنهایت اینگونه خلاصه میشود: درخور و شایسته بودن در تمام لحظههای زندگی. اگر بتوانی صادقانه بگویی «این همان جایی است که دقیقاً باید باشم و دقیقاً آن کاری را انجام میدهم که باید انجام بدهم»، تمام احتمالات شگفتانگیز برای زندگیات ممکن میشوند. مهمتر از همه، فهمیدم که «آن اصلِکاری» حقیقتِ ساده و شگفتانگیزی است که در پشت نتایج خارقالعاده قرار دارد.
حسین یزدی
ابتدا سست شدم، به حرف جسمم گوش دادم، از سرعت کارها کم کردم و آرام شدم. سپس سر کار شلوار جین و تیشرت پوشیدم و دیگران را تحریک کردم که نظر بدهند. زبان و نگرشم را رها کردم و به اصلِ خودم برگشتم. با خانوادهام صبحانه خوردم، ازلحاظ جسمی و روحی روی فُرم آمدم، و همانجا ماندم. درآخر، کمتر کار کردم، بله، کمتر. عمداً و بهصورت هدفمند کمتر. بیشتر از همیشه کارها را رها کردم. تکیه میدادم و نفس میکشیدم. اصول موفقیت را به چالش کشیدم و، میتوانید حس بزنید که چه اتفاقی افتاد؟ بیشتر از هر زمانیکه فکرش را میکردم موفق شدم و حس خوبی داشتم که تا آن موقع در زندگیام تجربه نکرده بودم.
آنچه متوجه شدم این است: ما بیشاز حد فکر میکنیم، بیشاز حد برنامهریزی میکنیم و کار و تجارت و زندگیمان را بیشاز حد تحلیل میکنیم. آن ساعات طولانی نه بافضیلت بودند و نه سالم؛ و اینکه ما معمولاً بهخاطر آنچه انجام میدهیم موفق میشویم، نه بهخاطرِ صرفاً بیشتر انجام دادن.
حسین یزدی
حجم
۶۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۶۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان