بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیمین بهبهانی | طاقچه
کتاب سیمین بهبهانی اثر محمدهاشم  اکبریانی

بریده‌هایی از کتاب سیمین بهبهانی

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۰ رأی
۴٫۲
(۱۰)
نیما از آن دسته از شاعرانی بود که در زمان حیاتش خیلی کم‌تظاهر بود. واقعاً یک جور شهید راه ادبیات نو بود. باید این استقبالی که پس از مرگش از او و آثارش شد، در زمان حیاتش می‌شد، ولی در آن زمان آن‌قدر آمادگی ذهنی برای مردم نبود که به او ارج بگذارند. این ارجی که امروز دارد، عکس‌العمل نامهربانی‌هایی است که در زمان حیاتش کردند، حتی همین انجمن‌های ادبی که به او بی‌حرمتی می‌کردند، چون تصور می‌کردند، که نیما از عروض سنتی تخطی کرده و قافیه‌ها را مثل آن‌ها به کار نبرده و گناه بزرگی مرتکب شده است، تا جایی که خود نیما اغلب به وحشت می‌افتاد از این نامهربانی‌ها. البته خودش جایی گفته بود که من صدای کف زدن مردم آینده را، اکنون می‌شنوم.
Sina Iravanian
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی‌خواهم با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی‌خواهم شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر با این سلاح شیرین‌کار، خون ریختن نمی‌خواهم جز حق نمی‌توانم گفت، گر سر بریدنم باید سر پیش می‌نهم وز مرگ بگریختن نمی‌خواهم ای مرد، من زنم انسان، بر تارکم ز کین توزی گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی‌خواهم هر روز آتشی در شهر افروختن نمی‌یارم هر لحظه کینه‌ای در دهر، انگیختن نمی‌خواهم با هفت رنگ ابریشم، از عشق شال می‌بافم این رشته‌های رنگین را، بگسیختن نمی‌خواهم ای زن‌ستیز خون‌آشام، جهل و جنون و جَنگت بس! این جمله گر تو می‌خواهی، هیهات! من نمی‌خواهم
BookishFateme
اغلب این‌ها در روزنامه چاپ می‌شد، چون مأموران سانسور فهم زیادی ندارند. چون اگر فردی فهمیده باشد که نمی‌آید این کاره شود! و غالباً می‌بینیم سطوری را که منظور و مقصودی در آن است، غالباً از دستشان درمی‌رود و چیزی را که به هیچ جایی برنمی‌خورد و منظوری درش نیست سانسور می‌کنند.
Sina Iravanian
من یک شعری نوشته بودم که وقتی خواندم، تقریباً چیزی حدود سی، چهل بیت، نیما به من گفت: «ببین دختر جان! نقاش مدرن امروزی با چهار تا خط یک نقاشی می‌کشد، یعنی یک تابلو را وقتی می‌خواهد بکشد، با چهار تا خط، چهار تکه رنگ، این کار را می‌کند. شاعر هم باید این کار را بکند، در کم‌ترین واژه‌ها و با بیش‌ترین القا شعرت را مطرح کن.» و این سخن از آن تاریخ در گوش من مانده و در واقع شعر من تبدیل به یک نوع شعر مینیمال شده است. یعنی کم‌ترین مصالح برای ساختش و بیش‌ترین نیروی کاری.
Sina Iravanian
نکته دیگر این بود که مادر من خیلی لفظ قلم و کتابی صحبت می‌کرد، به طوری که همه فامیل دستش می‌انداختند و می‌گفتند: «فخری! جَواجه را در خَوانچه بذار.» این عادتش شده بود. و من از او عبرت گرفتم و همیشه داشی حرف می‌زدم. او خیلی ظریف و کتابی صحبت می‌کرد.
Sina Iravanian
مثلاً ما هیچ‌وقت حق نداشتیم به بزرگ‌تر بگوییم حال شما چطور است؟ اگر می‌گفتیم این کفر بود اصلاً. باید بزرگ‌تر حال ما را بپرسد. یا این‌که وقتی ما می‌رفتیم یا بزرگ‌ترها می‌آمدند، عموی من می‌آمد، پدرم یا فامیل بزرگ‌تر که می‌آمد پیشمان، باید می‌گفتیم تعظیم عرض می‌کنم. سلام نباید می‌کردیم. اما در خانه مادرم این رسم نبود. راحت‌تر بودیم. در خانه پدرم که می‌رفتیم باید این مراسم را به جا می‌آوردیم. در خداحافظی باید می‌گفتیم سایه مبارک عالی کم نشود. یا به آن‌هایی که به آن اندازه بزرگ نبودند باید می‌گفتیم مرحمت عالی زیاد! ببینید چقدر سخت است برای یک بچه، تشخیص این مراتب!
Sina Iravanian
اگر بخواهیم تقسیم‌بندی کنیم، باید بگوییم که هدایت بنیانگذار ادبیات سوررئالیستی بود، یعنی رمان سوررئالیستی. گلشیری بنیانگذار جریان سیال ذهن بود و چوبک بنیانگذار مونولوگ‌ها بود یا همان تکه‌گویی‌های درونی که در سنگ صبور خیلی به چشم می‌خورد.
Sina Iravanian

حجم

۱۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد