افرادی را میشناسم که میگویند «من هنرمندم، خیلی خلاقم، با مردم عادی فرق دارم.» اما من حرف این آدمها را باور نمیکنم. من دوست دارم عجیبوغریب و خارقالعاده بودن را در مردم عادی یا در منظرهای عادی، یا در زندگی روزمرهٔ عادی ببینم.
Armina
برخی مردم هنر را انتخاب میکنند چون میخواهند افرادی استثنایی باشند. اما من فکر میکنم بهترین افرادی که با هنر سروکار دارند درمییابند که صرفاً افرادی معمولی هستند.
Armina
کتابخانه – دست کم برای من – جایی برای کشف درهایی است که رو به دنیایی گشوده میشوند که آن سوی دیگر قرار دارد.
mina
خاطره مهمترین دارایی انسانهاست. مثل یکجور سوخت است؛ میسوزد و آدم را گرم میکند.
mina
ج و ه: کتابهای شما با مسائلی سروکار دارند که خیلی شبیه مسائل مخمل آبی است. یک مرد عادی در مکانهای بسیار طبیعی چیزهای غیرعادی پیدا میکند.
ه م: ما در ژاپن دیوانهٔ تویین پیکس هستیم. آن اتاق با پردههای قرمز و کوتولهٔ رقصان را یادتان است؟ وقتی دربارهٔ ضمیر ناخودآگاه فکر میکنم چنین اتاقی در ذهنم است. چیزی عجیب و خاص در وجود آدم هست. دیوید لینچ هم آن را میشناسد و به همین دلیل ما هر دو میتوانیم آن تصاویر را خلق کنیم، تصاویری یکسان.
شهرام صفاری زاده
آدم در بدنش گیر افتاده، در تمایلات و گرایشهایش.
Armina
من آرزو دارم طبیعت این دنیا را، با سرزندگی و پتانسیل بیحدش، در رمانهایم منعکس کنم.
mina
یک داستان خوب شنوندگانش را میبرد به آنسوی دیواری که این دنیا را از آن دنیای دیگر جدا میکند.
mina
خب، شما بدنتان را در اختیار دارید و ذهنتان را، و این دو با هم کار میکنند. اما گاهی ذهنتان اینطور حس میکند: «خیلی عجیب است. چرا من در این بدن گیر افتادهام؟» آدم در بدنش گیر افتاده، در تمایلات و گرایشهایش.
Birdy