بریده‌هایی از کتاب آبی‌ها؛ کتاب اول

آن‌چه درست است را باید انجام دهیم نه آن‌چه اکثریت به آن فکر می‌کنند.

به فرمان مولا و برای انجام خواستهٔ ایشان که پا پیش بگذاری، همهٔ روزها و شب‌هایت پُربرکت می‌گذرد. در همهٔ لحظه‌ها گویی خود ایشان با تو هستند. نیرو می‌گیری از حس حضور ایشان.

وقتی به دنبال علاج درد نباشی، هر روز و هر لحظه بیشتر و بیشتر در جانت می‌نشیند تا تو را از پای درآورد.

خدا کند وقتی قرار است از تو خبری بشنود، به شادمانی و خوبی تو در خبر، لعن و نفرین نکنند و به ناخوشی و ناامیدی تو در خبر، شاد نشوند.

امان از درد و امان از بی‌خبری و بی‌دانشی برای مداوای آن درد.

روزهایی در انتظار آدم هست که هیچ فکرش را نمی‌کند. سرنوشت با آدم جدال می‌کند و او را به سمت و سویی دیگر، غیر آن‌چه خواست خودش است می‌برد و آدم باید با همه‌چیز بجنگد تا به خواسته‌هایش برسد.

روزهایی در انتظار آدم هست که هیچ فکرش را نمی‌کند. سرنوشت با آدم جدال می‌کند و او را به سمت و سویی دیگر، غیر آن‌چه خواست خودش است می‌برد و آدم باید با همه‌چیز بجنگد تا به خواسته‌هایش برسد.

- سؤالی می‌پرسم. راستش را بگو. - مؤمن و دروغ یک جا جمع نمی‌شوند. بپرس علی‌بن‌شعیب.

برادری به حکم نسب است و دوستی به حکم شناخت و انتخاب.