بریدههایی از کتاب آن سوی نقطهچینها...
۳٫۴
(۷)
پنهانیم
مثل مضمونی پیچیده در بیتی
مثل دو نام ممنوع
در پشت نقطهچینها...
farnaz Pursmaily
روحی رها، سری پر از شیدایی
نایی پر از ترانه
دهانی
گرسنهٔ کلامهای تازه
farnaz Pursmaily
دستان ما
در خاموشی
به ده زبان
با هم سخن میگویند
farnaz Pursmaily
رو اندازش آسمان
زیراندازش زمین بود
لبخند و مهربانی
داراییاش، همین بود
Eli N
کوهستان
ابری خونین را میکشد به دندان
انسانها
مزارع درو شده با قامتهای کوتاه
خبرنگار از پیرمرد خستهای میپرسد:
ـ خسارت مالی هم دیدهای، نه؟
ـ نه قربان
فقط قدری کف و سقف خانه به هم رسیده
ـ خسارت جانی چی؟
ـ عیالمان مقداری جان سپرده
خبرنگار از کلهای که بیرون مانده از خاک
میپرسد:
ـ چه احساسی حالا داری برادر؟
ـ از خوشحالی نمیدانم چه خاکی
روی سرم بریزم
باران رحمتش که بیحساب است
تا خرخره رسیده
و خوان نعمتش که بیدریغ است
Leo n
آبها
بلبلی میخواند
چرخ چاهی طنابش را میفرستد به اعماق
تا سطلی آب تازه
بتابد از تاریکی
صدایی پاسخ میدهد، صداهایی دیگر نیز
آبها
حلقه ـ حلقه، میرقصند
بر فراز چاهها
Reyhaneh Saffarpour
یکی در خود فرو میرفت
یکی از خود به در میشد
یکی دنیا را در خود جمع میکرد
یکی خود را در دنیا میپراکند
دو تن با هم میرفتند
Leo n
هر چیزی در وضوح خود، ابهامی
و در ابهام خود، وضوحی دارد
هر چیزی مثل شعر است
حتی عشق
باید خودش بیاید
Leo n
خود را جا میگذارد
تا هیچکس نفهمد
که رفته است
بیآنکه در بگشاید
از خانه بیرون میرود
و محو میشود
مثل مهی سرگردان در تاریکی
Eli N
گاهی صدای زیبایی
در مرداب فراموشی میروید
تنهایی با دستی لرزان صدا را
میچیند و میبوید
و آن را در گلدانی میگذارد
Eli N
پنهانیم
مثل مضمونی پیچیده در بیتی
مثل دو نام ممنوع
در پشت نقطهچینها...
Eli N
دستان ما
در خاموشی
به ده زبان
با هم سخن میگویند
Eli N
پریهای دریایی
نیمی انسان، نیمی ماهی همینجا زاده میشوند
ملاحان
همینجا میمانند
و کشتیهاشان را آتش میزنند
usofzadeh.ir
چه حس پنهانی دارم
نمیتوانم بگویمآن را
خودش خودش را میگوید
دوباره پنهان میبارد
دوباره باران دوباره باران میبارد
Arya Sadeqi
رو اندازش آسمان
زیراندازش زمین بود
|ݐ.الف
خوابش آبی، فکر و خیالش آبی
چه سودایی در دل نهفته قایق
|ݐ.الف
آن سوی نقطهچینها...
آن سوی نقطهچینها
چه باغی!
چه انگور چلچراغی! چه نارنج تابانی!
آن سوی نقطهچینها
چه کوچهٔ عطرافشانی!
چه گلهایی که از دریچهها فرو میریزد!
آن سوی نقطهچینها
چه قایقی بر امواج
پر از تلاطم عشق
آن سوی نقطهچینها
پیراهن خود را دریده پرهیز
چه عطری!
Reyhaneh Saffarpour
خبرنگار از کلهای که بیرون مانده از خاک
میپرسد:
ـ چه احساسی حالا داری برادر؟
ـ از خوشحالی نمیدانم چه خاکی
روی سرم بریزم
باران رحمتش که بیحساب است
تا خرخره رسیده
و خوان نعمتش که بیدریغ است
ما را به گل کشیده
چه چیزی بهتر از این
الحمدلله ربالعالمین
Reyhaneh Saffarpour
ای کاش سیبی
زیر دندانی
از هوش میرفت
Leo n
خستگی میوزد
از بازویم برگ رمق میریزد
فریاد میزنم
صدایم را هیولایی میبلعد
عقربه
اشاره میکند به قعر دنیا
اگر پایین بیاید
میافتم
Leo n
حجم
۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
قیمت:
۵۹,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد