ازعدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
عبدالوهاب
ماها همیشه خدا، کار جسم میکنیم. به کوچه و بازار میرویم، خورد و خوراک میخریم، لباس میخریم، ماشین میخریم... همهاش کار جسم است. با دوستانمان درباره خانه و ماشین و ... صحبت میکنیم. اینها همه کار جسم است. روزها و سالها میگذرد، ممکن است اصلا آدم به یادش نیاید که روحی هم دارد. روح لاغر و مردنی و جسم چاق و چله که راه و جا را بر روح تنگ کرده است.
عبدالوهاب
وقتی نمرود میخواست ابراهیم را بسوزاند، دستور داد در بیابان هیزم بسیاری انباشتند. مأمورانش مردم را وادار کردند که هرکس تکهای هیزم بیاورد و بر آن کوه هیزم بیفزاید. دیدند که مورچهای به سرعت میدود. از او پرسیدند که تو با این شتاب کجا میروی؟ گفت: «من قطرهای آب برداشتهام. میخواهم آتش نمرود را خاموش کنم». این همت بلند و آرمان فروزان مورچه است که خداوند گفتگوی مورچه را در رویارویی با سلیمان نقل میکند و سخن مورچه را تأیید میکند.
کوچکتر از مورچه، حیوانی داریم؟ کمتر از یک قطره آب چیزی هست؟ مهم همان آتش انگیزه مورچه است. آتش انگیزهای که به مورچه هویت میدهدو خداوند نام مورچه را در قرآن ذکر میکندو سورهای به نام مورچه در قرآن ثبت میشود. خودتان را دست کم نگیرید. دیگران را هم دست کم نگیرید. خیال نکنید که شما فیل یا شیر هستید، و دیگران مورچه! ببینید داشتم چی میگفتم، رسیدم به مورچه. داستان در دل داستان و «خود حقیقت نقد حال ماست آن!
عبدالوهاب
و فیکل شیءله آیه
تدل علی انه واحد
همه پدیدهها فریاد میزنند، که آنها یک اشارهاند. اشاره به خداوند که یکی است. همه عبارتهای قرآن اشارهاند، آیه اند. قرآن هم یعنی خواندن؛ خواندن این اشارهها.
عبدالوهاب