بریدههایی از کتاب تو، تویی؟! داستانهای کوتاه و شگفتانگیز؛ جلد دوم
۴٫۹
(۱۷)
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچگاه به خاطر دروغهایم مرا تنبیه نکرد. میتوانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هرآنچه را گفتم باور کرد و هر بهانهای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد...
اما من!
هرگز حرف خدا را باور نکردم. وعدههایش را شنیدم، اما نپذیرفتم. چشمهایم را بستم تا او را نبینم و گوشهایم را نیز، تا صدایش را نشنوم. من از خدا گریختم بیخبر از آنکه او با من و در من بود.
m.n
«هر چی بودی، بودی. حالا اونی باش که خداوند میخواد، یعنی خاصّ و بهترین باش!»
فاطمه
دوست خوبم، امیدوارم همیشه خوبیهای منرو به یاد داشته باشی و بدیهایم را ببخشی. صمیمانه برای تو آرزوی موفقیت و شادکامی دارم.
ممکن است در تمام دنیا یک نفر باشی،
ولی برای بعضی افراد تمام دنیایی.
گابریل گارسیا مارکز
کاربر ۶۵۱۳۶۱۴
برخی از مردم، تحت فشار مشکلات
میشکنند و برخی دیگر، مشکلات را میشکنند.
نورمن وینسنت پیل
کاربر ۶۵۱۳۶۱۴
اگر کاری که میکنید هوشمندانه باشد، اشکالی ندارد که شما را احمق بدانند!
کاربر ۶۵۱۳۶۱۴
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بهجاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
کاربر ۶۵۱۳۶۱۴
زمانی که دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم، یک روز سر جلسه امتحان وقتی چشمم به سؤال آخر افتاد، خندهام گرفت! فکر کردم استاد حتما قصد شوخی کردن داشته است، چون سؤال این بود:
ــ نام زنی که محوطه دانشگاه را نظافت میکند چیست؟
من آن زن نظافتچی را بارها دیده بودم. زنی قدبلند، با موهای جوگندمی و حدودا شصت ساله، اما نام او را از کجا باید میدانستم؟!
من برگه امتحانی خودم را تحویل دادم و سؤال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آنکه از کلاس خارج شوم، دانشجویی از استاد سؤال کرد: آیا سؤال آخر هم در بارمبندی نمرات، محسوب میشود؟
استاد گفت: حتما.
و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدمهای بسیاری ملاقات خواهید کرد. همه آنها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما میباشند، حتی اگر تنها کاری که میکنید لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد.
معین
خدا گفت: ماری در راه لانهات بود و تو خواب بودی. باد را گفتم تا لانهات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار، پرگشودی.
گنجشک خیره در خداییِ خدا مانده بود.
خدا گفت: «و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخاستی.»
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریهاش ملکوت خدا را پر کرد.
«خدایا، شکرگزار مهربانیت هستم...»
از درک نعمتهای باطنی غافل نشوید.
گوته
حسین آقا
اگر کاری که میکنید هوشمندانه باشد، اشکالی ندارد که شما را احمق بدانند!
curly
مأموریت ما در زندگی، بی مشکل زیستن نیست،
بلکه با انگیزه زیستن است.
آندره متیوس
کاربر ۶۵۱۳۶۱۴
حجم
۱۱۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۱۱۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان