بریده‌هایی از کتاب تو، تویی؟! (جلد یکم)

همه قدرت شما بستگی به این دارد که از این قدرت آگاهی داشته باشید.

جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن، اصالت «حرکت» ، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. یک لحظه به این فکر نکرد که برای پیش‌گیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن، میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند و طی کرد. اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ــ ارزشی که احترامی تحسین‌برانگیز به دنبال داشت.

برای خوشبخت زیستن باید موقعیت‌های مناسب را ایجاد کنیم، نه اینکه در انتظار آن باشیم.   بیکن

گاهی با انجام عمل خیری و یا با گفتن کلام محبت‌آمیزی به کسی که نیازمند شماست، یادم کنید. اگر آنچه راگفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.

مرد قوی‌هیکلی در کارگاه چوب‌بُری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اوّل، ۱۸ درخت برید. رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز دوم، با انگیزه و قدرت بیشتری کار کرد، ولی ۱۵ درخت برید و روز سوم، بیشتر از قبل کار کرد، اما فقط ۱۰ درخت برید! به نظرش آمد که ضعیف شده است. پیش رئیسش رفت، عذر خواست و گفت: «نمی‌دانم چرا هرچه بیشتر تلاش می‌کنم، درخت کمتری می‌بُرم!» رئیسش از او پرسید: «آخرین‌بار، کی تبرت را تیز کردی؟» او گفت: «برای این‌کار وقت نداشتم، تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم!» نتیجه: دانش و مهارت هر کسی، مثل همین تبر مرد چوب‌بُر است.

هرگاه ندای درونی‌ات عمیق‌تر، روشن‌تر و بلندتر از نظر دیگران شد، آن‌وقت استاد زندگی‌ات شده‌ای.   دکتر جان دمارتینی

او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. یک لحظه به این فکر نکرد که برای پیش‌گیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن، میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند و طی کرد. اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ــ ارزشی که احترامی تحسین‌برانگیز به دنبال داشت. و جالب اینکه وقتی از او پرسیدند «چرا با وجود اینکه می‌دانستی آخر می‌شوی، باز ادامه دادی؟!» ، او گفت: «من این همه راه از کشورم نیامده‌ام که فقط شروع کنم، آمده‌ام که تمام کنم.»

همیشه با خدا درد دل کن، نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن؛ آنگاه می‌بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی، خدا دست به کار شده است... از خدا خواستن عزّت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت. از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منّت است و اگر نشود ذلّت.

مرد توریستی به همراه راهنمای عرب، از بیابان می‌گذشت. روزی نبود که مرد عرب بر روی شن‌های داغ زانو نزند و با خدای خود به راز و نیاز نپردازد. سرانجام یک روز عصر، آن مرد توریست با لحن تمسخرآمیزی از آن مرد عرب پرسید: «از کجا می‌دانی که خدایی هست؟!» راهنما لحظه‌ای تأمل کرد، سپس به او که نیشخندی به لب داشت، این‌گونه پاسخ داد: «من از روی ردپای باقی مانده در شن‌ها می‌فهمم که چندی پیش، رهگذر یا شتری عبور کرده است.» و با اشاره دست خود به خورشید که آخرین انوارش را از دامن افق می‌چید، چنین گفت: «به‌نظرت این ردپای کیست؟» سپس مرد عرب لبخندی زد و...

اندیشه‌هایتان را روی فرکانس شادی تنظیم کنید، آن‌وقت بهشت حقیقی را در روی زمین تجربه خواهید کرد.   مارسی شیموف

شناخت حقّ، به منزله شرکت در تشییع جنازه تمام غم و اندوه‌ها است.   پاراماهانسا یوگاناندا

«ترانه‌ای بخوان، که هیچ‌کسی نخوانده باشد. فکری بکن، که هیچ‌کسی در سر نپرورانده باشد. به جاده‌ای قدم گذار، که هیچ‌کسی در آن گام ننهاده باشد. اشکی بریز، که هیچ‌کسی برای خدا نریخته باشد. صلح و آرامشی به افراد ببخش، که هیچ‌کسی به آنان نبخشیده باشد. از او طلب کن تا تو را که در هیچ کجا پذیرا نیستند، بپذیرد. همه را با عشقی که هیچ‌کس تا به حال احساس نکرده، دوست بدار و شجاعانه با قدرتی مهارناپذیر در نبرد زندگی، مبارزه کن.»

  برای خوشبخت زیستن باید موقعیت‌های مناسب را ایجاد کنیم، نه اینکه در انتظار آن باشیم.

چندبار در زندگی دعای خیر فرشتگان و جواب مناجاتهایمان را از دست داده‌ایم، فقط برای اینکه به آن صورتی که انتظار داشتیم رخ نداده‌اند؟!   دو نفر از پشت میله‌های زندان به بیرون نگاه می‌کنند؛ یکی گِل و لای روی زمین را می‌بیند و دیگری ستارگان آسمان را.