بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد | طاقچه
تصویر جلد کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد

بریده‌هایی از کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد

۴٫۶
(۵۲)
پیچیده‌ترین ماجرای این دنیا خود همین دنیاست
روژینا
هر کسی چیزی می‌گوید و گمان می‌کند که حقیقت را یافته است
Mohsen
رستاخیز خواهد آمد بردیا... در خودت شک کن ولی در رسیدن آن روز نه!»
منکسر
من فکر می‌کنم تابه‌حال هیچ لحظه‌ای از تاریخ، این‌طور از عقیده‌ها و دین‌ها متورم نبوده است! در واقع نمی‌دانم که تو هم این احساس را داری یا نه؛ ولی من کاملاً حس می‌کنم که دنیا دارد از این همه فکر و خرافات می‌ترکد!
Mohsen
باید و نباید ندارد که! هرکس راهی را طی می‌کند که آن را درست می‌داند. در آخر هم نتیجه‌اش، برای خود او خواهد بود...
Mohsen
کوروش!... او تنها کسی است که دیده‌ام درست فکر کردن را بلد است!
mehrdad
عجب دردسری است این مرد بودن! حتی در وقت‌های برابر ترس یا دلهره، باز هم این تو هستی که باید نقش خونسرد و منطقی و قوی بودن را بازی کنی!
منکسر
بر گور من بنویس «ای انسان، هر که هستی و از هر جا بیایی، زیرا می‌دانم که خواهی آمد... من کوروش‌ام که برای پارسیان این شاهنشاهی گسترده را بنا نهادم، پس به گور من رشک مبر...».
عاطِفہ.ل✫
می‌دانی که من چه کسی را توی دنیا از همه بیشتر دوست دارم؟! با خواب‌آلودگی گفتم: من را؟! با لبخند گفت: قبل از تو!... شانه‌هایم را بالا انداختم و او زمزمه کرد: خدا را!
منکسر
به‌راستی که آدم‌ها همواره آرزو دارند چیزی غیر از همان که دارند، داشته باشند!
منکسر
آرام‌آرام پی می‌بردم که آدم‌های بسیاری در دنیا زندگی می‌کنند؛ آدم‌هایی که البته هر کدام خودشان را مرکز دنیا می‌دانند!
منکسر
«مردم به هر چیز که مجبور باشند آن را انجام نخواهند داد!»
روژینا
هر کسی چیزی می‌گوید و گمان می‌کند که حقیقت را یافته است و با خود دارد! هرکسی فکر می‌کند که مرکز دنیاست و دیگران، کمتر از او حق دارند... اما من نه! من فقط فکر می‌کنم و می‌شنوم و می‌بینم و سعی می‌کنم تا بهترین چیزها را پیدا کنم.
روژینا
به‌راستی که آدم‌ها همواره آرزو دارند چیزی غیر از همان که دارند، داشته باشند!
روژینا
تنها چیزی که باید مراقبش بود عرب‌ها هستند! بعد درحالی‌که از اسبش پیاده می‌شد برای ما توضیح داد که آن‌ها بادیه‌نشینانی فقیرند که خیلی راحت و فقط برای چند سکه، آدم می‌کشند. آن‌ها قبیله‌درقبیله زندگی می‌کنند و استاد شبیخون زدن‌اند. داریوش از اسبش پایین پرید و با تعجب گفت: یعنی ممکن است که در تاریکی، سرمان را ببرّند؟! اسفندیار با خندهٔ تلخی زمزمه کرد: دقیقاً!
پ. و.
در این لحظه کاری کرد که اگر شمشیری داشتم، دیگر برای نبرد با آن چهار مرد درنگ نمی‌کردم! بهار، لقمه‌ای نان و گوشت را پیش از آن‌که به دهان من بگذارد بالا برد و بوسید و بعد در دهانم گذاشت! من سیر بودم! من گرسنه بودم! من عاشق بودم! و ما دقایقی طولانی به هم نگریستیم و نگریستیم... شکی به جا نمانده بود. گفتم: چه باید بکنم... بهار؟!... عشق من!
منکسر
ما نجابت به خرج نمی‌دهیم، پیرمردِ لجباز! ما ذاتاً نجیب هستیم
منکسر
شاید در تمامی جهان، پسرکی مثل مرا پیدا نکند که این‌قدر از شگفتی جهان، به ستوه آمده باشد!...
منکسر
جهانی که به این سادگی چنین زیر و زبر می‌شد آیا واقعاً شایستگی شیفتگی را داشت؟!
منکسر
هرکس راهی را طی می‌کند که آن را درست می‌داند. در آخر هم نتیجه‌اش، برای خود او خواهد بود... خیلی منصفانه و منطقی است نه؟!
mehrdad

حجم

۱۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

حجم

۱۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد