«همیشه یادت باشه که تو ارزش داری، تو مهمی، تو عزیزی، و چیزی رو به دنیا اضافه میکنی
که هیچکس دیگهای از پسش برنمیآد.»
M
پسرک پرسید: «نصیحت دیگهای هم داری؟»
اسب گفت: «اینکه بقیه چطور باهات رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه.»
M
«وقتی ابرهای تاریک پیداشون میشه...
... به راهت ادامه بده.»
M
«هرکی یه دلیل و قوت قلبی نیاز داره تا باهاش به راهش ادامه بده. دلیل شما چیه؟»
M
اسب گفت: «درخواست کمک بهمعنی تسلیمشدن نیست.»
«بهمعنی اینه که حاضر نیستی تسلیم بشی.»
M
پسرک پرسید: «شجاعانهترین حرفی که تا حالا زدهای چی بوده؟»
اسب گفت: «کمک.»
M
«اغلب بخشیدن خودت سختترین نوع بخشیدنه.»
M
«اینکه با خودت مهربون باشی از بهترین انواع مهربونیه.»
M
«چقدر زیبایی هست که باید مراقبشون باشیم.»
M
بهنظرت عجیب نیست؟ ما فقط میتونیم بیرونِ خودمون رو ببینیم، ولی تقریباً همهٔ چیزهای مهم درونمون اتفاق میافتن.»
M
«بهنظرت بزرگترین راه هدردادن وقت چیه؟»
موش کور گفت: «اینه که خودت رو با بقیه مقایسه کنی.»
M
مثل خود ما، هرکدامشان یک جورند و نقطهضعفهای خود را دارند.
M
راستش من در کتابها احتیاج به عکس دارم. مثل جزیرهای که وسط دریایی از کلمهها میتوان در آن توقف کرد.
M
ماجراهایشان در بهار شروع میشود، وقتی دارد برف میبارد و ثانیهای بعد هوا آفتابی میشود. زندگی هم یک جورهایی همینجوری است، چشم به هم بزنی همهچیز برعکس میشود.
M
«بهنظرت بزرگترین راه هدردادن وقت چیه؟»
موش کور گفت: «اینه که خودت رو با بقیه مقایسه کنی.»
Judy
موش کور پرسید: «بهترین کشفت توی زندگی چی بوده؟»
پسرک جواب داد: «اینکه من کافیام، همین جوری که هستم.»
Melika_SA
موش کور گفت: «بزرگترین توهم اینه
که فکر کنیم زندگی باید بینقص باشه.»
Melika_SA
اسب گفت: «بعضی وقتها.»
پسرک پرسید: «بعضی وقتها چی؟»
«بعضی وقتها بلندشدن و ادامهدادن کار شجاعانه و شکوهمندیه.»
Melika_SA
اسب گفت: «هیچی بهتر از مهربونی نیست. آروم و بیصدا فراتر از همهٔ چیزهای دیگهست.»
-؟!.شبح.!؟-
«یه چیزی کشف کردم که از کیک بهتره.»
پسرک گفت: «خالی نبند.»
موش کور جواب داد: «راست میگم.»
«خب، چیه؟»
«بغل. موندگاریش بیشتره.»
-؟!.شبح.!؟-