بریدههایی از کتاب از چشم انداز نیچه
۴٫۳
(۷)
«زیبایی کجاست؟ آنجا که باید با تمامِ خواستام بخواهم؛ آنجا که عشق ورزیدن و فنا خواهم، تا آنچه در سَر دارم تنها در سَر نمانَد.»
کاربر ۲۲۶۳۱۲۵
اگر وجهِ آفرینندگی در فلسفهیِ نیچه از نظر پنهان بمانَد، وجهِ چشمگیرِ نابودگریاش میتواند بسترسازِ این برداشتِ نادرست شود که اندیشهیِ او سراسر هیچانگارانه است! حال آنکه این نابودگری پیشدرآمدِ آفرینندگی است. این ارزششکنی از سرِ ارزشآفرینی است. «آن که میباید آفریدگارِ نیک و بد باشد، همانا که نخست میباید نابودگر باشد و ارزششکن.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۱۳۰)
User
«چهبسا گمنامیِ خودخواسته؛ از سرِ راهِ خود کنار رفتن؛ بیزاری از هیاهو و مایههایِ افتخار و روزنامه و نفوذ؛ کاری کوچک در پیش داشتن، کاری هر روزه، چیزی که بیشتر بپوشاند تا نمایان کند؛ گهگاه درآمیختن با چرندهها و پرندههایِ بیآزارِ دلخوش که دیدارِشان دلگشاست؛ همنشینی با کوه، امّا نه با کوهِ کور که با کوهِ چشمدار (یعنی، دریاچهدار)؛ گهگاه اتاقی گرفتن در میهمانخانهای همگانی و پُر از همهگونه مردم که در آن میتوان با چهرهیِ ناشناس و با خیالِ آسوده با هر کسی از درِ گفتوگو درآمد ــ این است مُراد از «بیابان»: که چه خلوت است، باور کنید!»
H Nz
چهگونه بیش از یک داس در دست بگیرد؟ او اگر بیش از حدِّ توانِ خود نیز بکوشد و عرق بریزد، باز هم فراتر از یک خوشهچین نیست و نمیتواند یکتنه خرمنهایِ انبوه گِرد آوَرَد. او هنگامِ درو، برآشفته و خشمگین است که چرا آنهمه محصول ــ بهخاطرِ تنهاییِ او ــ باید بر زمین بمانَد و بر باد برود! آفریننده از درونِ هر چیزی میتواند پُلی به آینده بزند.
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
«مردمانِ همسانتر و عادّیتر همیشه از امتیازِ رابطه داشتن با یکدیگر برخوردار بودهاند و هستند. امّا بیهمتاتران، والاتران، کمیابتران، دشوارفهمتراناند که بهآسانی تنها میمانند و به سببِ تَکافتادگی پایمالِ حادثهها میشوند و کمتر فرصتِ پراکندنِ گونهیِ خویش را مییابند.» (نیچه، ۱۳۹۴: ۲۸۳)
User
فاصلهیِ عمیقِ میانِ انسان و اَبَرانسان در کلامِ زرتشت با این تمثیل رقم میخورَد: «بوزینه در برابرِ انسان چیست؟ ... انسان در برابرِ اَبَرانسان همینگونه خواهد بود... روزگاری بوزینه بودید و هنوز نیز انسان از هر بوزینه بوزینهتر است.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۲۲)
User
انسان هر اندازه هم که خود را بهتر و کاملتر کند، باز هم انسان است و انسان یعنی «چیزی خندهآور یا چیزی مایهیِ شرمِ دردناک.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۲۲) انسان، تنها میتواند پُلی باشد میانِ حیوان و اَبَرانسان. ارزشِ وجودیِ انسان در پُل بودنِ اوست، نه در خودِ او. پُل محلِ گذار است. پُل جایی برایِ ماندن و درنگیدن و زیستن نیست. پُل پیوندی میانِ دو سویِ خود برقرار میکند و بس
User
در داستانِ مردم، عاشق معشوق را مییابد امّا در فلسفهیِ نیچه، عاشق معشوق را میآفریند. اینجاست که نیچه عشقِ آفریننده را برایِ جدا کردن از عشقهایِ کوچک، عشقِ بزرگ نام مینهد
User
خوارداشت در فلسفهیِ نیچه انگیزهیِ آفرینندگی است. برایِ ساختنِ چیزی که نیست، باید چیزهایی را که هست خوار شمرد و بهتر از آنها را خواستار شد. «در بهترین چیز نیز باز چیزی تهوّعآور هست و بهترین چیز نیز چیزیست که باید از آن بَرگذشت.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۲۲۲)
User
نیچه را باید در تمامیّتاش خواند. سخنِ نیچه سخنی نیست که هر کَس به فراخورِ حالِ خود در آن قُلّاب بیندازد و باید و نبایدی شکار کند و اینچنین پایِ حُکمِ دلخواهِ خویش «مُهرِ نیچه» بزند. فلسفهیِ نیچه دُرُست با همین روحیّه در ستیز بود. نیچه از راحتطلبی و سطحینگری و سَرسَریخوانی و سادهانگاری بیزار بود. او با خون مینوشت و میخواست با خون خوانده شود. جان جان میطلبد. ره یافتن به نهفتِ آن جان که طرحِ آیندهیِ جهان را میریزد، سختترینِ کارهاست.
User
«فضیلتِشان در خدمتِ دراز زیستن است و آسودگیِ نکبتبار.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۵۱)
تام ریدل
«هر چه را که بیافرینم و هر چه عاشقِ آن باشم، باز بهزودی میباید دشمنِ او و عشقِ خود شوم: ارادهام چنین میخواهد.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۱۲۹)
تام ریدل
او در هم میکوبد که از نو بنا کند
تام ریدل
خوارداشت در فلسفهیِ نیچه انگیزهیِ آفرینندگی است. برایِ ساختنِ چیزی که نیست، باید چیزهایی را که هست خوار شمرد و بهتر از آنها را خواستار شد.
تام ریدل
امّا زرتشت پیش از رفتن جسدِ بندباز را درونِ درختی میانتهی ــ بر فرازِ خویش ــ جای میدهد و در خاک نمینهد. او مرده را به آغوشِ درخت میسپارد که نمودگارِ رویش و سرسبزی و زندگیست. چه بسا با این کار، فروشَوَنده فراشَوَنده میگردد. دیگر «یک زنده و یک مرده» در میان نیست؛ تنها «یک زنده» هست و بس. زرتشت بندبازِ خود را به گور نمیسپارد و با خود به رویِ بلندترینِ بندها میبَرَد. زرتشت امیدِ مردهیِ خود را دوباره جان میبخشد. بر بالینِ مردهیِ خود زانو میزند، امّا زندهتر از همیشه برمیخیزد. «آری، چیزی رویین و درگورنَرَفتنی در من است، چیزی صخرهشکن، یعنی ارادهیِ من. او آرام و پابرجا از خلالِ سالیان میگذرد.»
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
در واقع هیچ کلامی چندان قدرتمند نیست که به ستیز با کلامِ زرتشت برخیزد، پس دشمناناش باید آموزههایِ زرتشت را با جامههایِ رنگارنگ به میدان بیاورند و چنان که نیست به نمایش بگذارند و کاری کنند که این آموزهها خود به دستِ خویش نابود شوند.
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
حجم
۲۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
حجم
۲۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۵۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد