بریدههایی از کتاب همرزمان حسین (ع)
۴٫۵
(۳۵۹)
وقتی انسان، حقیقت را میبیند، بیاختیار اشک تأثّر از چشمش سرازیر میشود. وقتی انسان میبیند که امام صادق (علیهالسّلام) دربارهٔ زید چه فرموده و او را با آنچه در ذهن مردم است _ که زید از نظر یک عدّهٔ زیادی از شیعهٔ اثنی عشری یک شخصیّت منفوری است _ مقایسه میکند، تأسّف عمیق و اندوه فراوانی در دلش سایهافکن میشود که چرا باید یک حقیقت تا سرحدّ ضدّ خودش تحریف شود. اینها بههرحال موضوعات مورد بحث ما است.
جوان انقلابی
همهٔ امامان (علیهمالسّلام)؛ همرزم امام حسین (علیهالسّلام)
ونوشه
در قرآن معنای جهاد با معنای جهاد در فقه اسلامی و در کتب فقهیّه و در حقوق اسلامی قیاس نمیشود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تصوّر خود من این است که [اینکه] امام باقر «باقرالعلم» است، یعنی حقایق و مفاهیم اسلامی را که در قشری از دروغ و فریب و ریا و تحریف پیچیده شده بود میشکافد و آن لُبّ و مغز را میاندازد در کام مشتاقان حقیقت.
طلائی
ابنعبّاس پدربزرگ خلفای پانصد ششصدسالهٔ بنیعبّاس است؛ ابنعبّاسِ بیتالمالدزد، ابنعبّاسِ قلمبهگو به علی، از علی سر برتابنده، علی را تنها گذارنده، ابنعبّاسِ معروف؛ عبدالله عبّاس. تو میخواهی در طول زمان، این آقا حَبر امّت نشود، اینقدر آبرو پیدا نکند؟ بنابراین، معاویه از عبدالله عبّاس نمیترسید؛ اگر میترسید، نمیشناختش.
طلائی
و گمان بنده این است که معاویه با ابنعبّاس تعارف میکرد وَالّا کسی از ابنعبّاسْ آدمی نمیترسید. معاویه اگر عبدالله عبّاس را میشناخت، اصلاً نباید از او میترسید؛ ابنعبّاس که ترس نداشت؛ ابنعبّاس هم یکی مثل دیگران. بنده دربارهٔ ابنعبّاس هم خیلی حرفها دارم؛ بنده به ایشان هیچ ارادت ندارم، [حتّی] یکذرّه. ابنعبّاس بابای بابای منصور است و فرزندان منصور بیش از پانصد سال در جامعهٔ اسلامی حکومت کردند؛ تو دلت میخواهد ابنعبّاس اینقدر آبرو پیدا نکند؟
طلائی
دومین فایدهای که بر شناخت رهبران و پیشوایان مترتّب است، فایدهٔ روحی و فایدهٔ احساسی است، نه فایدهٔ آموزندگی. یک جامعه مثل یک خانواده است. شما بچههای یک خانه را تصوّر کنید: اگر اینها احساس کنند که پدر باشخصیّتی نداشتهاند، یا اصلاً پدر نداشتهاند، یا عکس این را تصوّر کنید؛ اینها تصوّر کنند که پدر باشخصیّت عظیمالشأنِ آبرومندی داشتهاند که میتوانند به او مباهات کنند؛ حالِ این دو جور بچه یکسان نیست. از مسائلی که امروز برای مردم دنیا مسلّمِ مسلّم شده، این است که برای ایجاد روح شخصیّت و استقلال در امّتهای عالَم و در ملّتهایی که در این جهان زندگی میکنند.
زهرا یارمحمد
«و الْمؤْمن مجاهدٌ»؛ «مؤمن آن کسی است که مجاهد باشد.»؛ یعنی جهاد کند، مؤمن جهادکننده است، «لأنّه یجاهد أعْداء اللّه عزّ و جلّ فی دوْلة الْباطل بالتّقیّة و فی دوْلة الْحقّ بالسّیْف.». این خیلی روایت خوبی است، خیلی جالب است این روایت میگوید: مؤمن درهرحالی جهاد میکند، هرگز جهاد را ترک نمیکند، نهایت اگر دولت حق بر سر کار بود، اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بر سر کار بود، مؤمن در کنار علی (علیهالسّلام) جهاد خود را ادامه میدهد و جهاد میکند، شمشیر میکشد با امام (علیهالسّلام) و در کنار امام میرود به جنگ و با دشمنان حق و دشمنان علی (علیهالسّلام) جهاد میکند، این در صورتی است که دولت حقّی بر سر کار باشد، اگر دولت حقّی بر سر کار نبود، همین جهاد را میکند امّا با تقیّه، یعنی آشکارا نه، پنهان.
شباهنگ
زبان شعر نو از شعر کلاسیک خیلی رساتر و گویاتر است. خود من علاقهمندم به شعر نو و زبان گویا و رسای شعر نو؛ البتّه درستها و باضابطههایش، نه هر چرندی.
شباهنگ
ما فقط به بابالحوائجیِ موسیبن جعفر (علیهالسّلام) نظر دوختهایم، برای اینکه قرضمان ادا شود، شکممان سیر شود و از این قبیل. امّا آخر، برادر! این بابالحوائج ما یک مدّتی از عمرش را در کوههای اطراف شام و در قریههای اطراف شام، بهصورت ناشناخته، فراری بوده. زندانش را بگذار کنار، چون زندانش را هم آمیختهاند با یک حرفهایی که اصلاً آن وضع پرشکوه اوّلی خود را از دست داده. این موسیبن جعفر (علیهالسّلام) است. موسیبن جعفر (علیهالسّلام) در شام چه کار میکرده؟ در قریههای شام چه کار میکرده؟ چرا در کوهها رفته بود؟ چرا فراری باشد؟ چرا متواری باشد؟ حالا شما به چه صورتی این را توجیه میکنید، اختیار با خودتان است. اجمالاً بدانید یکچنین فصلهایی در تاریخ زندگی ائمّهٔ ما وجود دارد.
شباهنگ
ناگهان امام حسن وضع جنگ را به سود خود تغییر داد، یعنی چهرهٔ دوستان خود را بست. شمشیرها را از دست آنها نگرفت _ اشتباه نکنید! _ تصمیمهای آنها را متزلزل نکرد، [بلکه] میدانشان را عوض کرد. به آنها تفهیم کرد که با معاویه در میدان بارز و آشکار نمیشود جنگید؛ بروید پشت پرده. و این دستوری بود که پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین به او و به دیگر یاران باوفا و صدیق و نزدیک خود چند سال قبل داده بود.
شباهنگ
لازم است انسان امام باقر (علیهالسّلام) را بشناسد تا ده سال گریه در مِنیٰ بعد از شهادت امام باقر (علیهالسّلام) _ به وصیّت خود آن حضرت _ اثر ببخشد
شباهنگ
بر این اساس، امامان معصوم _ از امام سجّاد تا امام عسکری (علیهمالسّلام) _ همگی مجاهدانی بودهاند که از هیچگونه اقدام عملی رودررو، تشکیلاتی، تبیینی و مانند آن با قصد حاکم کردن ارزشهای الهی با تشکیل حکومتی که خود در رأس آن قرار گیرند، فروگذار نکردهاند، و بنابراین همگی همگامان و «همرزمان امام حسین (علیهالسّلام)» و در جبههٔ واحد با آن مظهر مبارزه با حکومت ستمگران قرار میگیرند.
کاربر ۳۷۷۵۸۳۹
گویا این آقایان از اینکه امام عسکری (علیهالسّلام) مورد فشار دستگاه است و مورد محاصرهٔ حکومت است، ملول شده بودند و فکر میکردند که امام عسکری (علیهالسّلام) از راه پدرانش منصرف شده. امام نامهای مینویسند که آنها را به رهبریهای خود دلگرم کند و به آنها اطمینان بدهد که ما در راهی که گام برمیداشتیم، هنوز هم همچنان گام برمیداریم و این فشار و این تضییقات، ما را از نیّت خودمان و از هدف و مقصدی که داشتهایم باز نداشته و دنبال راهمان را گرفتهایم و داریم میرویم. این را هم از «مناقب» نقل میکنم. در این نامه امام عسکری (علیهالسّلام) میفرمایند:
«فلمْ تزلْ نیّتنا مسْتحْکمةً»؛ «نیّت ما و مقصد و هدفی که داشتیم و آن عزم ما همچنان مستحکم و راسخ است.» «و نفوسنا إلی طیب آرائکمْ ساکنةً»؛ «ما دلمان به خوشنیّتی شما و خوشرأیی و خوشفکری شما آرام است.»؛ یعنی خاطرمان از شما جمع است، معتقدیم که شما دوستان خوب با ما هستید و شما هم مثل ما از راهتان و از عقیدهتان برنگشتهاید.
العبد
مثلاً، یکمرتبه دستور داد تمام خانههای اینها را آتش زدند که بعد اسمش را گذاشتند «زیدالنّار»؛ زید آتش. خب این عمل یک عمل چپروانهٔ غلطی است. یعنی چه خانه مردم را آتش بزنی؟ منطق ائمّه (علیهمالسّلام) که این نیست. منطق امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) این بوده است که وقتی یک جایی را گرفتید، زنها و بچّهها را نترسانید، نلرزانید، ناراحتشان نکنید. این مرد پیدا است که از منطق دین هم چندان اطّلاعی نداشته، خودش هم آدم جاهطلبی بوده و میخواسته که اینجا یک عملی انجام داده باشد و یک حدّتی به خرج داده باشد و رفت و یکمرتبه آتش زد خانهها را و بعد خیلی مورد توبیخ و ملامت قرار گرفت؛ بعد هم دستگیر شد. اتّفاقاً در اَوانی که دستگیر شد امام هشتم (صلواتاللهعلیه) _ برادر همین زید _ در خراسان بودند.
العبد
آدمهای سادهلوح وقتیکه این حرف را از فرعون بشنوند، با خودشان میگویند که فرعون چقدر علاقهمند به دینداری مردم است و چقدر علاقهمند است که در میان مردم فسادی بهوجود نیاید و از ترس اینکه مبادا دین مردم عوض بشود و فسادی پدید بیاید میخواهد موسی را و هارون را و اَعوان و انصارشان را نابود و سربهنیست کند؛ امّا آدمهای دقیق که خبر دارند که در قاموس فرعون، دین اصلاً معنایی ندارد و برای او، دین مردم همان ارادهٔ او است و برنامهٔ زندگی اجتماع، چیزی جز آن برنامهٔ سودپرستانه و نفعپرستانهای که او ارائه داده، نیست؛ به مردم هم سرسوزنی علاقه ندارد، برای اینکه ادامهٔ حیات او بستگی دارد به ضعف مردم و اگر مردم مردمی قوی باشند، برای او ادامهٔ زندگی ممکن نیست؛ برای آنهایی که در مورد فرعون این مطلب را میفهمند و میدانند، خیلی روشن است که مسئلهٔ سرکوب کردن و کشتن موسی بهخاطر این نیست که فرعون میترسد که دین مردم عوض بشود؛ نه، او میترسد که خودش از بین برود، میترسد که به زندگیاش خاتمه داده بشود.
العبد
انگیزههای متعالی در گریه بر اباعبدالله (ع)
هرکه انسان است، بر این خاطره میگرید؛ چون خاطره، خاطرهٔ بزرگداشت انسانیّت است؛ خاطره، خاطرهٔ فضیلت است؛ و هرکه فضیلتدوستتر است، بیشتر در این واقعه و حادثهٔ عظیم تاریخی متأثر میشود. نمیخواهم بگویم که آنقدر گریه کنیم که غش کنیم امّا نفهمیم چرا گریه میکنیم؛ نه، این که بیارزش است. گریهای که با توجّه باشد، گریهای که با فهم واقعه باشد، گریهای که با فقه حقیقت همراه باشد، نشان انسانیّت و نشان فضیلت است؛ و گریه عاملی بود که در روزگار ائمّهٔ ما (علیهمالسّلام) از آن به سود اسلام و به سود حقیقت استفاده میشد. کاری ندارم به اینکه امروز این مسئله تحریف شده باشد. اصل فلسفهٔ گریه در اسلام و در شیعه یعنی برای حادثهٔ کربلا این است؛ گریه برانگیزاننده است؛ گریه تحریککننده است؛ حقایق را نشاندهنده است، احساسات را لطیفکننده و رقیقکننده است و خلاصه، انسان انقلابی را حسّاستر کننده است.
العبد
دو مسئولیّت امام سجّاد و امام باقر (علیهماالسّلام)؛ تبیین حقایق دین و تشکیل یک جمعیّت مجهّز
خب، چه چیزی بهعهدهٔ امام سجّاد و امام باقر (علیهماالسّلام) بود؟ دیروز و پریروز گفتیم. اینها دو مسئولیّت برای خود احساس میکردند و روی این دو مسئولیّت کار میکردند: یک مسئولیّت، تبیین حقایق دین بود و روشن کردن و تطبیق دادن و تشریح کردن اصول اسلامی؛ همان اصولی که جامعهٔ اسلامی آن را فراموش کرده بود. دوّم، تشکیل یک جمعیّت مهذّب، یک گروه مجهّز؛ مردمی که بهوسیلهٔ آنها بتوان بر حکومت زمان و بر قدرت زمان فائق آمد و او را از کار برکنار کرد و حق را به حقدار بازگرداند؛ و دیدیم که علیبن الحسین و فرزندش امام باقر (صلوات اللهعلیهم) در این راه کارهایی کردند، که بنده دیروز و پریروز، مختصری و گوشهای و اشارهای از این مطلب را از نظر آقایان محترم گذرانیدم.
العبد
ضرورت فعّالیّتهای فکری قبل از مبارزات و هنگام آن
برای کسانی که در مسائل اجتماعی، انگیزهٔ تفحّص و تحقیقی داشتهاند، روشن است که همیشه مبارزات سیاسی و فعّالیّتهای حاد و تند و قاطع باید در وقتی صورت بگیرد که بقدر کافی فعّالیّتهای فکری و تبلیغاتی و ایدئولوژیکی انجام گرفته باشد. اگر یک عدّه مردمی که صاحب یک هدف خاصّی و برنامهٔ معیّنی و طرز فکر مشخّصی هستند، در آن لحظه مشغول انجام مسائل مورد نظر خود بشوند که کمترین فعّالیّت و کوششی در راه بیان فکر و مرام و عقیده و برنامه و هدف آنان انجام نگرفته باشد، پیدا است که این فعّالیّت با ناکامی مواجه خواهد شد. ما در طول تاریخ، نمونهٔ این ناکامیها را کم و بیش مشاهده کردهایم. باید مردم اوّلاً زمینهٔ آمادهای برای پذیرش داشته باشند و پیش از پذیرش، شناخت طرز فکری اینچنین. بعد از این باید بقدر کافی یا بقدر لازم، طرز فکر انگیزانندهٔ اینها برای مردم روشن شده باشد؛ و هم پیش از شروع و هم پابهپای عمل، مسائل تبلیغی و فرهنگی و فکری مطرح شود.
العبد
علّت مخفیانه بودن مبارزهٔ امام صادق (ع) در دورهٔ ابتدایی بنیعبّاس
حکومت بنیعبّاس اوّلاً تازهنفس است؛ ثانیاً چون اوّل کارش است، بر اوضاع کاملاً ناظر و مراقب است؛ ثالثاً شیعه را میشناسد، امام صادق (علیهالسّلام) را میشناسد، اطرافیهایش را میشناسد، خصوصیّات را میداند؛ اینها با هم کار کردهاند، با بنیامیّه مبارزه کردهاند، با او خیلی جنگیدهاند. اینجا است که مسئلهٔ تقیّه پیش میآید _ که دربارهٔ تقیّه یک روزی مستقلّاً بحث میکنیم _ یعنی هرچه ممکن است، کار را مکتوم و مکتومتر کردن، امّا نه اینکه رشتهٔ کار را قطع کردن. برای امام صادق (علیهالسّلام)، منصور و سفّاح و هشام و عبدالملک با هم هیچ فرقی ندارند. حکومت، حکومت ظالمانه است؛ با هم تفاوتی ندارند. این است که امام صادق (علیهالسّلام) بنا میکند در پوششی از تقیّه، مبارزات خود را ادامه دادن و تشکیلات شیعه را منظّمتر کردن و با منصور _ به شکلی که برای کسی مثل امام صادق (علیهالسّلام) ممکن است _ عمل کردن، او را سرگرم نگهداشتن و راه خود را تعقیب کردن؛
العبد
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان