بریدههایی از کتاب همرزمان حسین (ع)
۴٫۵
(۳۶۰)
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) چهل شب بر درِ خانهٔ عدّهای از یاران پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) و قرآن و از علاقهمندان به اسلام میرفت و حتّی دختر پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) را هم با خود میبرد؛ یعنی از جنبههای عاطفی و فکری _ هر دو _ استفاده میکرد تا شاید از این راه بتواند یک اقلّیّت پولادین نیرومند را در اطراف خود جمع کند و مطمئن باشد که اگر با اینها حرکت کرد، اسلام نونهال و اسلام جدیدالولاده از بین نخواهد رفت
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
دست امامان که از کار کوتاه ماند، زمام حکومت و قدرت که از آنها گرفته شد، آیا اینها یک گوشهای مینشینند و میگویند خب خدای متعال به ما گفته بود که شما بهعنوان رهبر، مردم را هدایت کنید و جامعهٔ اسلامی را بهطرف رشد و تعالی و کمال بکشانید؛ امّا حالا که ما کاری دستمان نیست، پس بنشینیم کنار؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شغل دیگری که امام دارد، این است که باید راه پیغمبر (صلّیالله علیهوآله) را ادامه دهد. یعنی چه؟ یعنی پیغمبر جامعهای را بهوجود میآورد و این جامعه را بر مبنای اصول اسلامی بنا میکند و حکومتِ این جامعه را در دست میگیرد و مثل قافلهسالار دلسوزِ ازراهْآگهی، این جامعه را بهسوی هدف انسانیّت _ یعنی بهسوی رشد، تکامل، تعالی، ترقّی مادّی و معنوی _ به پیش میراند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
او به شیعیان زمان، به دوستان علیبن ابیطالب به حسب ادّعا، حرفی را میزد که هزاران سال قبل، ابراهیم خلیلالله (علیهالسّلام) آن حرف را به بتپرستان و طاغوتپرستان زمان زده بود. میگفت ما به شما کافر شدیم، میان ما و شما رابطهٔ دوستی بریده شد و مناسبات دشمنی و بغض و کینه پدید آمد. میگفت صف ما سه نفر _ سه نفر بودند: «الّا ثلاثة» _ به رهبری امام چهارم، امام سجّاد (علیهالسّلام)، از صف شما شیعهنماها جدا شد. تا کی؟ «حتّی تؤمنوا بالله وحده»؛ تا آن وقتی که به خدای یکتا ایمان بیاورید. کسی نگفت: «ای یحییبن امّالطّویل! ما که به خدا ایمان داریم». میفهمیدند او چه میگوید
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما اگر ندانیم راه آنها چه بوده است و آنها چه کار میخواستند بکنند و به کدام جهت میخواستند بروند و ندانیم که حالا ما باید به کدام سمت برویم، همین میشود دیگر. اگر ندانستیم که آنها کجا میخواستند بروند، یعنی نمیدانیم که ما حالا کجا میخواهیم برویم؛ چون ما هم دنبالهرو آنهاییم. اگر این را ندانیم، ما شیعه نیستیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
به تعبیر دیگر، امام دارای دو بال است: یک بال، بال فکری؛ یک بال، بال سیاسی. امام با یک دست مکتب را تبیین میکند، با دست دیگر زمام جامعهٔ اسلامی را در دست میگیرد و به سوی هدف پیش میبرد. پیغمبر فرموده این کسانی که امام هستند و این دو وظیفه به آنها محوّل شده، دوازده نفرند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر چنانچه به این مریض خیلی فشار بیاورد، مریض اصلاً خواهد مُرد. بله در اینجا موقّتاً دست نگه میدارد تا این مریض از آن حال بدجونی، از آن حال قریبالموتی، از آن حال احتضار بیرون بیاید. وقتی که مریض از آن حال بیرون آمد و آماده شد که روی او فعّالیّتی انجام بگیرد و این دارو به او خورانده شود، در ابتدا دارو را رندانه و زیرکانه به او میخورانند و اگر نشد، بهزور در حلقش میریزند، امامت اینجوری است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تقدیم میکنم و میگویم آقا خواهش میکنم این را میل کنید؛ شما هم تعارف میکنید که نخیر، میل ندارم. یک وقت هم هست که خدای نکرده مریضید و به شما میگویند دارو میل کنید. در اینجا معنی ندارد که شما بگویید نخیر، میل ندارم دارو بخورم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما معتقدیم آن کسی که از طرف پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) به حکومت برگزیده شد و منصوب شد و جهاتی که برای حکومت لازم است، پیغمبر در او دید و او را به این منصب گماشت و زمام جامعهٔ اسلامی را در مشت او قرار داد و به مردم هم او را معرّفی کرد و توصیهٔ او را هم کرد و گفت باید از او اطاعت کنید، او اگر یک وقتی از حقّ خودش دور افتاد، ناچار باید تلاش کند که به حقّ خودش برسد؛ برای خاطر اینکه این حق، یک حقّی نبوده که بخواهند تعارفی به او بدهند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
خب، حالا اگر نگذاشتند این رهبر سیاسی رهبری کند، امّا او واقعاً رهبر است. اگر حاکمی معزول شد، آیا این حاکم معزول میتواند به خودش بگوید ما تفسیر و تبیین مکتب را ادامه میدهیم و حالا که نتوانستیم حکومت کنیم، دیگران جامعه را اداره کنند؟ با بزرگواری و شرح صدر، خودش را از این قضیّه معاف کند؟ میتواند چنین کاری بکند یا نمیتواند؟ یا شقّ سوّمی وجود دارد؟ میتواند، در صورتی که مصلحت بزرگتری را در نظر داشته باشد؛ و نمیتواند، در صورتی که این مصلحت، مورد نظر نباشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در یکی از کلماتش میفرماید: «لابدّ للنّاس من امیر»؛ هر جامعهای احتیاج دارد به یک رهبر؛ و این جزء تز ما است، جزء طرز فکر ما است. ما معتقد نیستیم که روزگاری خواهد رسید که اجتماعات بدون حکومت اداره شوند؛ نخیر، «لابدّ للنّاس من امیر»؛ ناگزیر مردم باید رهبر داشته باشند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در میان یک ملّت، یک دانشمند چه میکند؟ در یک جامعهٔ فکری و ایدئولوژیکی، یک ایدئولوگ چه میکند؟ یک متفکّر چه میکند؟ یک مکتبشناس چه میکند؟ ولو اینکه خیلی حرفها را و خیلی پیشرفتها را و خیلی دریافتهای سنگین را به او منتسب نکنند، امّا او در پیشبرد جامعه اثر میگذارد؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
درست است که محمّدبن اسماعیل بخاری در سرتاسر کتابِ هفت هشت هزار حدیثی خود، یک حدیث از امام صادق (علیهالسّلام) نقل نکرده و ندارد، و درست است که آنها از شیعه مطلبی نقل نمیکنند و امام صادق یا امام باقر یا سایر ائمّه (علیهمالسّلام) در گفتههای آنها و در کتابهای آنها و در احادیث آنها اثری به جای نگذاشتهاند، امّا بودن امام صادق (علیهالسّلام) در یک دورهای _ در هر دورهای که مثل امام صادقی زندگی کند _ سطح فرهنگ آن دوره را بالا میبرد و ترقّی میدهد؛ این طبیعی است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بنیانگذار مکتب میآید فکری را پیشنهاد و ارائه میکند؛ حتّی جامعهای را هم بر بنیاد این فکر میسازد؛ امّا فکر باید در جامعه پخته شود. نه اینکه از لحاظ واقعیّت نپخته است؛ نه، در ذهن مردم باید پخته شود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما این یازده امام را یک انسان فرض میکنیم _ یک انسان ۲۵۰ ساله _ برای خاطر اینکه خودشان فرمودهاند که همهٔ ما در حکم انسان واحدیم. گاهی فرمودهاند که آنچه از ما شنیدید، میتوانید به امام دیگری نسبت دهید. این در روایات ما وجود دارد و معمولٌبه هم هست. اگر شما سخنی را از امام صادق شنیدید و در ذهنتان نبود، مانعی ندارد که آن را به امام باقر نسبت دهید، چون اینها دو نفر نیستند؛ در حقیقت یک نفرند. ملاک وحدت در اینها هست و آن، وحدت فکر و وحدت شخصیّت است. و «کلّهم نور واحد»؛
fatemeh
کرد، بعد از آنکه از این همه شکستهای حتمی عبور کرد _ شکستهای ضروری، شکستهای حتمی، شکستهای اجتنابناپذیر؛ شکستهایی که یک نهضت تا از آن مرحلهها نگذرد، هرگز به پیروزی نمیرسد؛ شکستهایی که در حکم سالیان ده و یازده و دوازده است برای یک آدمی که میخواهد به سن چهارده و پانزده و شانزده برسد _ نیازمند یک زمینهٔ آماده و مستعد، نیازمند یک مدینه، نیازمند یک عدّه انسان عطشناک، نیازمند یک زمینهای است که بذر سالم و ثمربخش خود را در آنجا بپاشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
برای اینکه کسی را تصرّف کنی، اوّل کوچکش کن، اوّل تحقیرش کن، اوّل به او حالی کن که چیزی نیست، اوّل در دل او این مطلب را فرو کن که هیچ نقطهٔ مثبتی در زندگی او وجود ندارد. وقتی که او خوب باورش آمد که هیچی نیست، وقتی باورش آمد که بیشخصیّت است، وقتی باورش آمد که حقیر است، وقتی باورش آمد که بیبُتّه و بیریشه است، خیلی آسان میشود او را تصرّف کرد.
fatemeh
آنجایی که به یک مانع بزرگی برخورد میکند، قطار برمیگردد، امّا نه اینکه از مسافرت برمیگردد؛ برمیگردد تا از راه دیگری خود را به هدف برساند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
این مال اهل دنیا است. این منِ دنیاپرستم که وقتی در دنیا زندهام، میخواهم مردم به من نگاه کنند؛ وقتی به یاد مرگ هم میافتم، دلم میخواهد مردم به یادم نوحهسرایی و گریه کنند. امام باقر (علیهالسّلام) چرا چنین وصیّتی میکند؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امروز در روزگار جلوهٔ تشیّع، در روزگاری که پیشرفتهای فرهنگ فکری عالَم، مخصوصاً فرهنگ انقلابی جهان، همه جا به اصالت شیعه و واقعیّت این آیین و موافقت این آیین با سنّت پروردگار در تاریخ و در انسان گواهی میدهد، در روزگاری که جا دارد انسانیّت، سخن امام شیعه را بفهمد و بشناسد، در یک چنین روزگاری هنوز وقتی که برمیگردیم به تاریخ صدر اسلام، میبینیم چهرهٔ بزرگان این مکتب ناشناخته است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان