بریده‌های کتاب جرشنری
کتاب جرشنری اثر محمدعلی یزدانیار

کتاب جرشنری

انتشارات:یارمند
امتیاز:
۴.۱از ۱۵ رأی
۴٫۱
(۱۵)
سیگارم را با فندکم ـ که نام مشخصی دارد و نامش را بنا به ملاحظاتی که در این مقال نمی‌گنجد نمی‌توانم بگویم ـ روشن کردم. گفتم در این مقال نمی‌گنجد، ببینید حتی جزئیاتی هم هست که من معتقدم در این مقال نمی‌گنجد و زحمتش را از سر شما کم می‌کنم، حتی اگر به بهانهٔ مقالی دوکلمه‌ای که نمی‌گنجد، دو سطر کامل از مقال دیگری صحبت کنم و بگنجد.
نسرین
میان این همه آدم و دوست و آشنا که تمام تلاش‌شان را برای بهبودی من می‌کردند، او تنها کسی بود که در این کار موفق شد و خوب که فکر می‌کنم به این دلیل موفق شد که سعی نمی‌کرد به من اثبات کند زندگی عجب نعمت معرکه‌ای است. او فقط و فقط کنار من زندگی می‌کرد، برای خودش خوشحال بود و من را هم از خوشی‌اش بی‌نصیب نمی‌گذاشت. همین‌طور راحت و آسوده، هر روز و هر لحظه زیست و زیست و زیست تا بالاخره میخش در سنگ من فرو رفت... آنگاه روزنه‌ای باز شد و زندگی کم‌کم... کم‌کم... راهش را به این سمت، جایی که من هستم، باز کرد.
محمدعلی
هیچ‌وقت بهم نگفته عزیزم مگر اینکه قرار باشه از عزیزم به‌عنوان یه فحش ناشایست استفاده کنه.
محمدعلی
من همهٔ این هزار تا سایهٔ کوفت و زهرمار الکی بودم، هزار تا سایهٔ کوفت و زهرمارِ الکی که هزار بار مُردم و خاکستر شدم و مردم و مردم و مردم و التماست کردم که نجاتم بدی و مردم و مردم و مردم و التماس کردم که نجاتم بدی... تو نجاتم ندادی. آدم اونی رو که دوست داره نجات می‌ده، حتی اگه لازم باشه هزار بار. اگه نتونی، اگه نخوای کسی رو هزار بار نجات بدی یعنی دوستش نداری. چرا دوستم نداشتی؟
محمدعلی

حجم

۱۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۱۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد