بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گلچهره | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گلچهره

بریده‌هایی از کتاب گلچهره

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۲۵۷ رأی
۲٫۴
(۲۵۷)
عجل سنگ است و آدم مثل شیشه
SHIMA.IRANI
. در صورت لزوم لباسهای مرا هم با دست می‌شستند! آنقدر یک رنگ و با صفا بودند که فکر می‌کردم خانواده خودم هستند و همین برایم یک دنیا ارزش داشت. به بی نیازی آنها در عین نیازمندی قبطه می‌خوردم. یک روز شش نوع غذا برایم تدارک دیده بودند؛ با مزه‌های مختلف پرسیدم کی این همه غذا را پخته؟ هر کدام از دخترها ترتیب یکی از انها را داده بود. تازه فهمیدم که حداقل پنج دختر در آنجا زندگی می‌کند! اما من فقط یکی از آنها را دیده بودم. طبیعت زیبایی داشت آنقدر زیبا که روی چهره آن‌ها تأثیر زیادی گذاشته بود. صبح‌ها همه چیز طبیعی و تازه عرضه می‌شد.
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
بعد از مدت کوتاه تعلیمات نظامی که خیلی خوب پشت سر گذاشتم/ به دنبال جا و مکان می‌گشتم، زیرا بعنوان افسر وظیفه خدمت می‌کردم و در کادر اداری از صبح تا عصر مشغول بکار بودم. قاعدتاً برای مدتی طولانی می‌بایست منزل اجاره می‌کردم. به چند مکان سفارش دادم /بالاخره بعد از جست وجوی فراوان اتاقی در منزل یک خانواده اسکان گرفتم
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
به هر حال این دو سال خدمت بسیار طولانی برای هر مادریست/ اما من صبر می‌کنم و باید قول بدهی با یکی از همان کسانی که گفتم ازدواج کنی. هیچ جوابی به مادرم ندادم! آرام آرام به طرف پله‌ها رفتم و به اتاق خودم برای خواب و استراحت وارد شدم. بهزاد هم مجلس را ترک کرده و رفته بود. آنقدر خسته بودم نفهمیدم که چطور خوابم برد با همان لباسهای پلو خوری صبح خیلی زود خودم را در تخت خوابم پیدا کردم.
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️

حجم

۱۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۱۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد