بریده‌هایی از کتاب پروژه‌ی مسیح یهودی و نظم نوین ماسونی

بانک انگلیس در حال حاضر پیشتاز سیستم بانکداری و کمپانی هند شرقی نیز سردمدار استعمار و تجارت مواد مخدّر است.

نیوتن، به عنوان صاحب نظریّهٔ جهان مکانیکی، ماسونی با درجه‌ای بسیار بالا بوده و یکی از دانش‌آموختگان خوب کابالا به حساب می‌آمد

پروتستانتیسم به مثابه بیرون راندن دین از حوزهٔ سیاست و تحت سیطرهٔ کاپیتالیسم در آوردن آن است

دانشگاه‌های بزرگ اروپایی ایجاد شده در «آلمان»، «اتریش»، «فرانسه»، «هلند» و «انگلستان» و مؤسّسات علمی، مشابه عوامل جذب عضوهای جدید برای لژها بودند و به تعبیری دیگر، لژهای فراماسونری اروپا به محلّ ملاقات و گردهمایی آریستوکرات‌ها، ملّاکین بزرگ، بانکداران و دلّالان بدل گردیده بود

کسی که هیتلر را کشف کرد، دیتریش اکارت، از صاحب نامان توله بود

بنا بر نظر میخائیل هوارد، هدف انجمن ویریل، یکی ساختن نظام باطنی کابالا و انجمن تئوسوفی با ایده‌آل‌های سیاسی لژ «ایلومیناتی» بود. نشان انجمن ویریل نیز صلیب شکسته بود.

آلفرد روزنبرگ، برجسته‌ترین ایدئولوگ نازی‌ها، اعلام داشته بود که به دلیل اینکه مسیحیّت، قادر به تأمین انرژی روحانی مورد نیاز شاهی آلمان نوین، (رایش سوم) که تحت رهبری هیتلر ایجاد خواهد شد، نیست، به همین علّت نژاد آلمان باید به دین کهن، پاگان باز گردد. به‌زعم روزنبرگ، نازی‌ها پس از آنکه به قدرت رسیدند، باید انجیل‌ها و نمادهای صلیب را از میان برداشته، به جای آنها، صلیب شکسته و کتاب هیتلر، موسوم به «نبرد من و شمشیرها»، به عنوان سمبل شکست ناپذیری «آلمان» را جایگزین آنها سازند.

روابط نازی‌ها، هم با ماسون‌گری و هم با رهبران یهودی و بسیار با آنچه که دیده می‌شد، متفاوت بود.

صلیب شکسته در میان سمبل‌های یهودی چه می‌کند؟ در کتاب فردریک گودمن، به نام «سمبل‌های جادویی»، پاسخ قانع کننده‌ای به این سؤال داده شده است. بر اساس نوشتهٔ گودمن، صلیب شکسته سمبل اسرارآمیز بسیار کهن با باطنی‌گری یهودی ارتباط بسیار نزدیکی دارد. در درخت حیات کابالا، موسوم به سفیروت، کتر (به معنی نور ازلی و ابدی) که تاج اعلای خداوند، نور ازلی و ابدی است و در اسم یهوه تجلّی می‌یابد. (من هستم آنکه هستم.) نقطهٔ رویش صلیب شکسسته است

جامعه تئوسوفیکال، رز- صلیبِ ماسون و دانشجویان کابالا را با حزب ناسیونالیست پان جرمن آلمان متّحد ساخت. نشان این انجمن که در سمت راست مشاهده می‌شود، در بردارندهٔ صلیب شکسته و ستاره صهیون است که خود، به نحوی سمبل اتّحاد بین نازی‌ها و صهیونیست‌ها بود

فاصله گرفتن از اندیشهٔ دینی می‌تواند به معنی فاصله گرفتن از اتوریتهٔ دینی نیز تلقّی گردد.

اروپایی که برمبنای اتوریتهٔ دینی شکل گرفته بود، حدّاقل در انگلستان، به طور قطع فروپاشید و دیگر هیچ دلیلی برای پنهان نگه داشتن آئین‌های معبدگرایان و ماسون‌ها، که به علّت استقرار نظام دینی مخفی نگاه داشته می‌شد، وجود نداشت و پروتستانتیسمی که تحت تأثیرات این آئین پدید آمده بود، به صورت شالوده و بنیان نظام اروپا در آمد.

سردمداران یهود تاریخ آمریکا را با کریستف کلمبِ کابالیست آغاز کرده و با پیوریتن‌ها ادامه دادند.

بنیان‌ها و شالوده‌های آمریکا، توسط پیوریتن‌ها و سردمداران یهودی مهاجر در قرن ۱۷ م. گذاشته شد

تاریخ‌نگاران ازوتریک عنوان می‌نمایند که، ۵۰ نفر از ۵۶ نفر امضا کنندگان بیانیّهٔ استقلال آمریکا ماسون بوده‌اند

اسپینوزا یکی دیگر از بزرگان یهودی، پا را از این هم فراتر گذارده، می‌گوید که در عهد عتیق، هیچ‌گونه سخنی از جاودانگی به میان نیامده است

مجلّهٔ «معمار سینان» (ارگان ماسون‌های ترک) این موضوع را به اختصار چنین بیان می‌کند: (پروژهٔ) انقلاب سال ۱۷۸۹ م. فرانسه، توسط اندیشمندان ماسون برنامه‌ریزی شد. اعلامیهٔ حقوق بشر که در بردارندهٔ اصولی، همچون آزادی، برابری وبرادری بود، با راهنمایی استادان ماسون، همچون مونتسکیو، ولتر، روسو و دیدرو انتشار یافت

مجلّهٔ «ماسون»، که توسط ماسون‌ها منتشر می‌شود، چنین آمده است: در رأس کسانی که با بر انداختن نظام فئودالی، انقلاب بزرگ را خلق کردند، ژان ژاک روسو، مونتسکیو، ولتر و دیدرو، از پیشاهنگان ماتریالیسم و دانش‌نامه‌نویسانی که بر گرد او حلقه زده بودند، قرار داشتند که همگی ماسون بودند

بنابر اظهارات مایکل هوارد، در حدّ فاصل سال‌های ۱۷۸۵- ۱۷۸۹ م.، بسیاری از لژهای «فرانسه» به طور تمام وقت، با هدف بر اندازی سلطنت فعّالیت می‌کردند.

ناپلئون، در سرزمین‌های اشغال شده توسط خود، درصدد عینیّت بخشیدن به مفاهیمی، همچون آزادی و دمکراسی بر نیامد؛ امّا اصل مهمّی را که در انقلاب (فرانسه) مدّ نظر بود، تحقّق بخشید؛ او امکان آزادی سیاسی یهودیان را فراهم ساخت

یهودیان با فرا رسیدن قرن هجدهم، به قدرت اقتصادی بزرگی تبدیل شده بودند. بانک‌داران یهودی و سرآمد آنان، خاندان روچیلد با دادن وام به حکومت‌ها، اقتصاد اروپا را در سطح بسیار گسترده‌ای تحت کنترل خود داشتند

«فرانسه» سرزمینی بود، کاتولیک، که از دین جدا و سکولاریزه شده

یکی دیگر از مسیحیان صهیونیست صاحب نام، وینیستون چرچیل است. او با این گفتهٔ خود که من هم یک صهیونیست هستم، خواستار آن شد که دولت تازه تأسیس اسرائیل، تحت حمایت «بریتانیا» قرار گیرد.

ناپلئون، اوّلین کسی بود که اندیشهٔ ملّیت‌گرایی را وارد سرزمین‌های عثمانی نمود. اعلام ایجاد یک دولت یهودی در «فلسطین»، به عنوان یکی از اهداف جدّی لشکرکشی ناپلئون به «مصر» نیز در این مورد بسیار قابل تأمّل است

عموماً هریک از سیاست‌مداران آن روز انگلیس، یک مسیحی صهیونیست بود. درحالی که انگلیس در راستای اهداف صهیونیسم و به بیانی دیگر، تحقّق «طرح مسیح»، ملّیت‌گرایی را ترویج می‌کرد

حرکتی برنامه‌ریزی‌شده برای بیرون راندن یهودیان آغاز گردید

تئودور هرتزل، اوّلین رهبر این جنبش بود. او به خوبی متوجّه شده بود که برای کوچانیدن یهودیان به «قدس»، از کشورهایی که در آن زندگی می‌کردند، نیازمند عامل دشمنی با یهود است

هرتزل می‌گفت تمامی یهودستیزان از نزدیک‌ترین دوستان ما هستند.

هرتزل می‌گفت تمامی یهودستیزان از نزدیک‌ترین دوستان ما هستند.

بنا بر نظر رهبران صهیونیست، اوّلین اقدام در این‌باره، ایجاد یک اضطراب ساختگی ضدّ یهودی در این کشورها و پس از آن نیز ایجاد آشفتگی روانی در میان یهودیان، تحریک آنان و نگران ساختن آنها با طرح حملات ضدّ یهودی، امری لازم بود. در نتیجهٔ تمامی این اقدامات نیز رهبران صهیونیست به خواستهٔ خود، مبنی بر اینکه محلّ زندگی یهودیان امن نیست و تنها جای امن برای آنان، «سرزمین‌های مقدّس» بوده و باید به آنجا مهاجرت نمایند، رسیدند