بریدههایی از کتاب با کفشهای دیگران راه برو
۴٫۷
(۴۳)
بعضی وقتها آدم ترجیح میدهد با پرندههای اندوهش تنها باشد. بعضی وقتها آدم باید در تنهایی خودش گریه کند.
hedgehog
«آدم پرنده نیست که بشود در قفس نگهش داشت.»
hedgehog
«هر کسی درگیر مشکلات خودش است، زندگی خودش، ناراحتیهای خودش و ما انتظار داریم که مردم متوجه زندگی ما باشند. ناراحتی مرا ببین. به خاطر من ناراحت باش. بیا توی زندگی من. به مشکلات من اهمیت بده. مواظب من باش.»
hedgehog
من با درختها حرف میزدم و همهچیز را از آنها میخواستم، این کار از اینکه مستقیم از خدا بخواهم راحتتر بود. تقریباً همیشه یک درخت نزدیکم بود.
hedgehog
حتی در زمانی که همهچیز خوب و درست به نظر میرسد، من نگرانم اتفاقی بیفتد و همهچیز دگرگون بشود.
n.k
انسان نمیتواند از پرواز پرندههای اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما میتواند جلو آنها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
Kiyarash Tavakoli
انسان نمیتواند از پرواز پرندههای اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما میتواند جلو آنها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
محسن
مادر بودن خیلی سخت است، وقتی سه چهارتا - یا بیشتر - بچه داری، انگار داری توی یک ماهیتابهٔ داغ میرقصی، نمیتوانی به هیچچیز فکر کنی.
محسن
همانطور که آنجا نشسته بودم و به این چیزها فکر میکردم، متوجه شدم آدم نمیتواند همیشه خودش را در خانه زندانی کند، همان کاری که فیبی و مادرش اوایل میکردند. آدم باید بیرون برود، همه کار بکند، همهچیز را ببیند و برای اولینبار به این نکته پی بردم که شاید مامانبزرگ و بابابزرگ هم برای بردن من به این سفر دلیلی داشتند.
hedgehog
انسان نمیتواند از پرواز پرندههای اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما میتواند جلو آنها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
hedgehog
وقتی کسی را از ته قلب دوست داری باید قبل از آنکه مغزت شروع به محاسبه بکند، کاری را که قلبت گفته انجام بدهی.
hedgehog
گوشم را روی تنهٔ درخت گذاشتم و گوش کردم، روبهروی درخت ایستادم و محکم آن را بوسیدم. از آن روز، من میتوانم بوی پوستهٔ درخت را استشمام کنم. بوی شیرینِ چوب و آن مزهٔ خاص روی لبهایم است.
در انشای کوتاهم، اعتراف کردم که تاکنون انواع مختلف درختها را بوسیدهام و هر دسته از درختان، بلوطها، افراها، نارونها، قانها طعمِ خاص خودشان را داشتهاند. همراه با طعمِ خاص هر کدام از این درختها طعم ملایمی از توت وحشی نیز وجود داشت و چرا اینطور بود، توضیحی نداشتم.
hedgehog
او کتابها را به اندازهٔ تمام گنجینههای طبیعی موجود در هوای آزاد دوست داشت. دوست داشت کتابهای کوچک را در جیبش بگذارد و همراه داشته باشد و بعضی وقتها که در مزرعه بودیم، خودش را روی علفها میانداخت و با صدای بلند کتاب میخواند.
hedgehog
ارزش و معنای زندگی انسانها در چیست؟
hedgehog
وقتی بابابزرگ از مامانبزرگ درخواست ازدواج میکند، مامانبزرگ میگوید: «تو سگ داری؟» و بابابزرگ جواب مثبت میدهد. او یک سگ چاق و پیر به اسم سادی داشت. مامانبزرگ میگوید: «کجا میخوابد؟»
بابابزرگ کمی هول شده و میگوید: «راستش را بگویم، درست کنار خودم میخوابد، اما اگر ازدواج کنیم، من...»
مامانبزرگ میگوید: «وقتی شب دم دَر میآیی، آن سگ چهکار میکند؟»
بابابزرگ نمیداند مقصود مامانبزرگ چیست و برای همین حقیقت را میگوید: «بااشتیاق به طرفم میدود.»
مامانبزرگ میگوید: «بعد تو چهکار میکنی؟»
بابابزرگ میگوید: «خُب... بغلش میکنم تا آرام بگیرد و کمی برایش آواز میخوانم. میخواهی کاری کنی تا احساس حماقت بکنم؟»
مامانبزرگ میگوید: «چنین منظوری ندارم. تو تمام چیزهایی را که لازم بود گفتی. فکر میکنم وقتی با یک سگ به این خوبی رفتار کنی، حتماً با من بهتر از این خواهی بود و اگر آن سگ پیر، سادی، آنقدر تو را دوست دارد، حتماً من تو را بیشتر دوست خواهم داشت. بله، با تو ازدواج میکنم.»
hedgehog
«مادر بودن خیلی سخت است، وقتی سه چهارتا - یا بیشتر - بچه داری، انگار داری توی یک ماهیتابهٔ داغ میرقصی، نمیتوانی به هیچچیز فکر کنی. و وقتی یکی دوتا بچه داری کار از این هم سختتر است، چون نمیدانی اتاقهای خالیات را چهطور پُر کنی.»
hedgehog
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان