بریدههایی از کتاب با کفشهای دیگران راه برو
۴٫۷
(۴۳)
تا با کفشهای کسی راه نرفتهای، دربارهاش قضاوت نکن.
Hossein shiravand
ما توتهای پایین و بالای درخت را نمیچیدیم. مادرم میگفت پایینیها مالِ خرگوشها و بالاییها مالِ پرندگان است. آنهایی که اندازهٔ قد آدمها بود، مال آدمها بود.
Elham jannesari
تا با کفشهای کسی راه نرفتهای، دربارهاش قضاوت نکن.
hedgehog
در انشای کوتاهم، اعتراف کردم که تاکنون انواع مختلف درختها را بوسیدهام و هر دسته از درختان، بلوطها، افراها، نارونها، قانها طعمِ خاص خودشان را داشتهاند.
Elham jannesari
انسان نمیتواند از پرواز پرندههای اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما میتواند جلو آنها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
Elham jannesari
تا با کفشهای کسی راه نرفتهای، دربارهاش قضاوت نکن
محسن
چیزی که فهمیدم این بود که اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
n.k
ارزش آب را زمانی درک میکنیم که چاه خشک شده باشد.
Hossein shiravand
وقتی کسی را از ته قلب دوست داری باید قبل از آنکه مغزت شروع به محاسبه بکند، کاری را که قلبت گفته انجام بدهی.»
Elham jannesari
بعضی وقتها آدم ترجیح میدهد با پرندههای اندوهش تنها باشد. بعضی وقتها آدم باید در تنهایی خودش گریه کند.
Hossein shiravand
«هر کسی درگیر مشکلات خودش است، زندگی خودش، ناراحتیهای خودش و ما انتظار داریم که مردم متوجه زندگی ما باشند. ناراحتی مرا ببین. به خاطر من ناراحت باش. بیا توی زندگی من. به مشکلات من اهمیت بده. مواظب من باش.»
Hossein shiravand
من با درختها حرف میزدم و همهچیز را از آنها میخواستم، این کار از اینکه مستقیم از خدا بخواهم راحتتر بود. تقریباً همیشه یک درخت نزدیکم بود.
Elham jannesari
انسان نمیتواند از پرواز پرندههای اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما میتواند جلو آنها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
Hossein shiravand
او مزرعه را دوست داشت، چون میتوانست در هوای آزاد باشد و هیچوقت موقع کار دستکش دستش نمیکرد، برای اینکه دوست داشت زمین، چوب و حیوانات را لمس کند. برای او کار کردن در یک دفتر بسیار دردناک بود. دوست نداشت درون چیزی حبس شود و از لمس چیزهای واقعی محروم شود.
Elham jannesari
«آدم پرنده نیست که بشود در قفس نگهش داشت.»
Hossein shiravand
اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
Hossein shiravand
آن روزی که فیبی موقع ناهار کنار من نشست و گفت شجاع هستم، مرا برای شام به خانهشان دعوت کرد.
صادقانه بگویم، خیالم راحت شد که مجبور نبودم دوباره در خانهٔ مارگارت شام بخورم. نمیخواستم لبخند زدن پدر و مارگارت را به یکدیگر ببینم. دلم میخواست همهچیز مثل گذشته میشد، دلم میخواست به بایبنکز کنتاکی برمیگشتم، در میان تپهها و درختان، در کنار گاوها و جوجهها و خوکها.
کاربر
مادرم به هر چیزی که در طبیعت رشد میکرد و زندگی میکرد عشق میورزید هر چیزی ـــــ مارمولک، درخت، گاو، جیرجیرک، پرنده، وزغ، خوک.
hedgehog
اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
hedgehog
ما آدمها، وقتی توضیحی برای تمام چیزهای وحشتناکِ دنیا مثل جنگ، قتل و تومورهای مغزی نداریم، وقتی چارهای پیدا نمیکنیم، متوجه چیزهای وحشتناکی میشویم که به ما نزدیکترند و تا زمانی که از بین نرفتهاند در مورد آنها بزرگنمایی میکنیم. درون تمام این چیزهای وحشتناک چیزی وجود دارد که باعث قوت قلب انسان میشود و آن چیز کشف این نکته است: گرچه دنیا پُر از قتل و آدمربایی است، اما بیشتر انسانها شبیه بههم هستند. بعضی وقتها میترسند و بعضی وقتها شجاعاند، بعضی وقتها بیرحم و بعضی وقتها هم مهرباناند.
hedgehog
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۱۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان