بریدههایی از کتاب فلسفهی عشق
۳٫۳
(۱۲)
شخصیت و شخص بودنِ ما با یکی شدن سازگار نیست؛ ما نمیتوانیم با دیگری یکی شویم.
Harmony
مردان و زنان بر اثر میل به یکی شدن -و این احساسی است که برای برخی افراد جذابیت بسیار دارد- وجود خود را از جهتی وارونه و غیرواقعی جلوه میدهند. همین بهتنهایی این تردید را توجیه میکند که عشق هرگز بتواند به یکی شدنِ واقعی بینجامد. نوعی رمانتیسم هست که میگوید در وجود هرکس عطشی برای رسیدن به چنین وحدتی وجود دارد. من بدون اینکه کثرت اینگونه احساسها را منکر شوم، ادعا میکنم که دلایل خوبی وجود ندارد که بخواهیم تصور کنیم همین عطش ویژگی مشخصهٔ همهٔ شکلهای دلبستگی رمانتیک است، و اطمینان دارم که در هیچ نمونهٔ واقعیای از رابطهٔ عاشقانه، این عطش سیراب نمیشود.
sajii
دیویی عقیده داشت زندگی خوب همانند کوهنوردی و رفتن از یک رشتهکوه به رشتهکوه دیگر است، و هنگامی که دیگر هیچ رشتهکوهی باقی نمانَد، زمان مردن است.
پویا پانا
در جمهوری -که شاید بزرگترین اثر در فلسفهٔ غرب یا دستکم یکی از چند کتاب مهم فلسفهٔ غرب باشد- نیز از رابطهٔ جنسی و عشق طوری سخن گفته میشود که فراتر از نظرات بیانشده در ضیافت و فایدروس و حتی قوانین است. افلاطون در جمهوری مدعی میشود که ما همه طوری طراحی شدهایم که در پی خیر و نیکی باشیم. و هنگامی که عاشق میشویم، از تن به عنوان وسیلهای در خدمت نیروهای غریزی و میل به تولید مثل استفاده میشود. اینها همان چیزی است که فروید کششهای لیبیدویی به عشقبازی با جنس مخالف و آمیزش جنسی میخواند. از نظر افلاطون، این امر خوب و طبیعی است اما هدف غایی بشریت نیست. هدفْ فراتر رفتن از خواستههای تن به منظور جستوجوی نیکی است، چون یگانه راهی است که انسانها از طریق آن میتوانند وجود معنوی و روحانی خود را شکوفا سازند و در زندگی به چیزی دست یابند که ارزشمند و بهراستی زیبا است.
sajii
روسو با اینکه عقاید پیوریتانیِ سفت و سختی داشت، به ترویج ستایش و بزرگداشتِ احساسات و طیف متنوعی از اندیشهها دربارهٔ عشق که رنگ و بوی احساسی داشتند کمک کرد. این رویکرد ویژگی نوعیِ بخش عمدهای از رمانتیسم است. بنا بر آن، میتوانید عاشقی واقعی باشید، حتی اگر هیچگاه با کسی رابطهٔ جنسی نداشته باشید، یا اگر هرگز با معشوقتان ازدواج نکنید، بلکه فقط در رؤیای گنگ و مبهم یگانگی باشید که ویژگی معمولِ نخستین مراحل بلوغ فردی است.
mehrnaz
خوب است اشاره کنیم که در بسیاری از ازدواجها -و از جمله ازدواجهای موفق- زوجها به طریقی مرحلهٔ شور و اشتیاق شدید را از سر میگذرانند و با این حال میتوانند به نوعی از عشق برسند که حاصل گذر کردن از آن دورههای پرشور گذشته است. به یاد داشته باشید که در کل مدت زندگی، تغییراتِ فیزیولوژیک بسیاری در بدن رخ میدهد. در میزان هورمونها تغییراتی به وجود میآید، قدرت و ضعف بدن تغییر میکند، یا اگر بدن واقعاً ضعیفتر نشود کارهایی که توانایی انجام آنها را دارد تغییر میکند؛ تحولات فکری و عقلی در انسان پدید میآید، پیشرفت قوای ذهنی یا تغییر در جهت عکس رخ میدهد؛ و البته سیرِ وقایع روزانه هم هست که بر رابطهٔ ازدواج اثرگذار است.
MEHRAN
چگونه میشود از این کششهای جنسی که یک جوان حس میکند گذر کرد و به امیال عالیتر رسید؟ افلاطون پاسخ میدهد با غرق کردن خود در کارهای شایسته -در هنر، در درک زیبایی، در کوشش برای ایجاد جامعهٔ مطلوب، در جستوجوی حقایق علمی، و در دیگر وسایل شناختیِ کشف واقعیتی غایی که صرفاً به رابطهٔ جنسی فروکاستنی نیست. افلاطون معتقد است که پاسخ شایسته به خودِ غریزهٔ جنسی بیقیدی و تعدد روابط جنسی است. میگوید هر اندازه و هر موقع و با هر کس که میخواهید رابطهٔ جنسی داشته باشید، صرف نظر از اینکه او کیست و اصلاً چه جنسیتی دارد. سرانجام درمییابید که طرفهای مقابل در رابطهٔ جنسی همه شبیه یکدیگرند. افلاطون میگوید پس از اینکه رابطهٔ جنسی را بهوفور تجربه کردید، در نهایت از سطح آن فراتر خواهید رفت.
احسان رضاپور
شوپنهائر با خودکشی هرکس، از جمله کسانی که شاید به دنبال رستگاری باشند یا نباشند، مخالف است. او به کسی که دربارهٔ خودکشی میاندیشد میگوید: اگر خود را بکشی -فرض کنیم که بسیار تیرهروز هستی و روزی هنگام قدم زدن در کوهها خود را بر لبهٔ پرتگاهی مییابی و احساس میکنی که دوست داری خودت را پایین پرت کنی- اگر بر اساس این انگیزهٔ آنی عمل کنی، دقیقاً همان کاری را کردهای که "اراده" از تو میخواهد انجام دهی. اما باید "اراده" را شکست دهی و تحت هیچ شرایطی ابلهانه تسلیم آن نشوی.
niloufar.dh
استدلال من این است که اگر در نظر بگیریم که شخص بودن عبارت از چیست و اینکه ما انسانها چه نوع موجودات زندهای هستیم، آنگاه ادعای یکی شدن در مورد انسانها نمیتواند درست باشد. ما، به عنوان انسان، و وقتی که میکوشیم به دیگری عشق بورزیم، مانند جویبار نیستیم، بلکه افراد متفاوتی هستیم. شخصیت و شخص بودنِ ما با یکی شدن سازگار نیست؛ ما نمیتوانیم با دیگری یکی شویم. حداکثر اتفاقی که ممکن است رخ دهد این است که چون تصور میکنید در حال یکی شدن با دیگری هستید، در نهایت عناصر برسازندهٔ واقعیتِ رابطهتان را تحریف کنید و طور دیگری جلوه دهید.
sajii
شوپنهائر اگر انتقاد نیچه را میشنید، در پاسخ احتمالاً میگفت بدبین بودن دقیقاً همین شکل است، چون اگر شما بدبین باشید، آنگاه انتظار چندانی از جهان نخواهید داشت و نمیکوشید مطابق با آرمانهای بسیار والا و عالی و انتزاعی اما غیرواقعبینانهای که هیچکس نمیتواند برآورده سازد زندگی کنید، و در نتیجه به علت ناکامی در رسیدن به آرمانهایتان، خود را رنج و عذاب نمیدهید. وقتی که میفهمید در دستیابی به اینگونه آرمانها موفق نبودهاید، خود را همانطور که هستید بهراحتی میپذیرید و میکوشید در طول زندگی خود تا جایی که میتوانید لذت ببرید
niloufar.dh
اما بر پایهٔ دیدگاههای شوپنهائر میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که اگر این مرید نصفه و نیمهٔ خود را میدید به او میگفت "زندگی بسیار تلخ و غمباری داشتهای" (که واقعاً نیز همینطور بود) "بسیار رنج کشیدهای و گاهی دلیلش بیماریِ روانتنی بود، اما همهٔ اینها نتیجهٔ جستوجوی خوشبینانهٔ تو در پی آرمانهای عالی اما بیثمر بوده است".
niloufar.dh
در حکومتهای تمامیتخواه، مردم سعی میکنند بر طبق نوعی الگوی هماهنگی و سازگاری زندگی کنند و این شبیه آن است که در عشق، افراد به دنبال یکی شدن با هم باشند. من اینگونه ملتهای تحت حکومتهای تمامیتخواه را پستتر میدانم و همینطور عقیده دارم که فلسفههای متناظر دربارهٔ ماهیت عشق نادرست هستند.
Qazal Azady
میگوید هر اندازه و هر موقع و با هر کس که میخواهید رابطهٔ جنسی داشته باشید، صرف نظر از اینکه او کیست و اصلاً چه جنسیتی دارد. سرانجام درمییابید که طرفهای مقابل در رابطهٔ جنسی همه شبیه یکدیگرند. افلاطون میگوید پس از اینکه رابطهٔ جنسی را بهوفور تجربه کردید، در نهایت از سطح آن فراتر خواهید رفت.
Qazal Azady
فقط کسانی که با یکدیگر ستیز کردهاند میتوانند یکدیگر را درک کنند، و چون از دشمنی اولیهشان گذشتهاند میتوانند به وحدتی کامل دست یابند. آنها توانستهاند بر بیزاریِ ذاتیِ انسان از جنس مخالف با موفقیت چیره شوند.
Reyhaneh
در تاریخ هیچگاه پیشرفت در خط مستقیم وجود ندارد. همیشه بازماندههای گذشته و نیروهایی در جهات دیگر و به سوی آیندهای که ناگزیر از برخی جنبهها محقق نشده است وجود دارند. مسیر تحول تاریخی تا اندازهای شبیه حرکت یک سپاه در قلمرو بیگانه است.
Arti2313
سقراط عقیده داشت که ما همگی میدانیم واقعیت چیست. همگی به طور عینی و ملموس میدانیم که مفاهیم عمیق چه معنایی دارند، اما اندیشههایمان درهم و مغشوش است. بنابراین کار فیلسوف این است که به ما کمک کند اندیشههایمان را روشن کنیم.
Hooryar
دیویی عقیده داشت زندگی خوب همانند کوهنوردی و رفتن از یک رشتهکوه به رشتهکوه دیگر است، و هنگامی که دیگر هیچ رشتهکوهی باقی نمانَد، زمان مردن است. مطلب اصلی این است که با خلاق بودن در تجربه و کارتان به نوعی عشق به زندگی دست مییابید که شما را زنده نگاه میدارد
niloufar.dh
اما حتی در همان زمان هم خیلی کم بودند کسانی که متوجه باشند این مفهوم بهرغم تازگی چه اندازه در سنت ریشه دارد: این اندیشه حاصل فرایندی تکاملی بود که در طول دوهزار سال نظریههایی دربارهٔ عشق در آن نقش داشتند.
برای کسی که با آنگونه پژوهشهایی که من انجام دادهام آشنا باشد، روشن است که بسیاری از عناصر عشق رمانتیکِ قرن نوزدهم از فلسفه و ادبیات یونان باستان، داستانها و افسانههای یونانی، از آثار دورهٔ شکوفایی مسیحیت، از واکنش علیه مسیحیت در دورهٔ نوزایی و سپس از شیوههای متنوع اندیشه در قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم سرچشمه میگیرد.
naji
حجم
۱۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد