شبکه درست از این رو میتواند گسترش یابد که هیچگونه رابطه میان res (چیز) و intellectus (هوش و خرد) برقرار نمیکند، اما هرگز هم از ساختن پل میان یک نقش و نقش دیگر بازنمیایستد. این کل غرابتِ کسبوکارِ دانستن را توضیح میدهد، و برای همین است که جیمز با طنز همیشگی خود پندارهٔ سرگردانی deambulatory راستی و درستی (حقیقت) را معرفی کرد، میگفت به جای «جهشی مرگبار» میان واژها و چیزها، ما همیشه خود را در کردار رویاروی شکلی از خزیدن مییابیم که همزمان هم معمولی و هم بسیار خاص است، و از یک سند به سراغ سند دیگری میرویم تا به درکی استوار و امن دستیافته شود، بیآنکه هرگز از دو مرحلهٔ اجباری عین و ذهن گذشته شود.
اگر این نکته به خوبی فهمیده شود، روشن میشود که زنجیرههای مرجع گونهٔ خاصی از شبکه را در منطقه ردیابی میکند که ثابتها را نگاه میدارد به شرط آنکه در هر گام با وسوسهٔ شباهت شکسته شود تا سرانجام به یک جابهجایی دست یابد که با وجود مغاکِ تفاوتها، به نظر میرسد (لب مطلب در اینجاست) از یک همسان به همسان دیگری رفته میشود.
esrafil aslani