بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرورترین دختر مدرسه؛ جلد دوم | صفحه ۲ | طاقچه
۴٫۷
(۲۶)
به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم. باید سعی کنم همیشه با دوست داشتن بقیه، به آن‌ها فرصت دهم تا خوبی‌هایشان را نشان دهند.»
sepideh
همه جرئت و شهامت دارند ولی خیلی‌ها از آن استفاده نمی‌کنند.»
booklover
بهترین چیز در دنیا، داشتن دوست‌های خوب است.
booklover
در اتفاق‌های خوب و بد، شانس تعیین‌کننده نیست، خودمان هستیم که باعث وقوع‌شان می‌شویم.
booklover
تو با فرار از مشکلاتت نمی‌توانی بر آن‌ها غلبه کنی. آن‌ها هم با تو می‌آیند.
booklover
افراد قوی و فهمیده هرگز به دنبال بحث و جدل و خودستایی نیستند
booklover
هیچ‌کس با لبخند زشت نیست
booklover
«و نفرت از خود خیلی بدتر از نفرت از دیگران است چون هرگز نمی‌توانی از دست خودت خلاص شوی.
booklover
وقتی می‌فهمی که چه‌طور یک عادت بد به وجود می‌آید، آن‌وقت می‌توانی جلویش را بگیری.
booklover
کمک خواستن از او برایش دلچسب بود.
Maryam :)
وقتی الیزابت دنبال رابرت می‌گشت، از دست خودش عصبانی بود. فکر کرد: «عجب کاری کردم. یک نفر را جلوی جمع به کارهایی متهم کردم که هرگز انجام نداده است. من درست وقتی می‌کوشید خود را کاملاً تغییر دهد، باعث تنبیهش شدم! همه کمکش کردند به جز من که به جای کمک موجب ناراحتی و خشم او شدم. از خودم ناامیدم.»
Reyhane
بچه‌ها به مدرسه که بالای تپه‌ای بود نگاه کردند. همه از دیدن دوبارهٔ آن خوشحال بودند. گیاهان پیچندهٔ روی دیوارها به سرخی می‌گراییدند و پنجره‌ها زیر آفتاب پاییزی می‌درخشیدند. کالسکه‌ها از میان گذرگاه بزرگی عبور کردند و به در جلویی رسیدند. الیزابت پنج ماه پیش را به یادآورد که برای اولین‌بار در ابتدای ترم تابستانی به این‌جا آمده بود. چه‌قدر از این‌جا نفرت داشت! ولی حالا خوشحال بود که از پله‌های کالسکه پایین می‌پرد و همراه بچه‌ها به طرف مدرسه می‌رود.
کاربر ۱۲۸
الیزابت هیجان‌زده بود، تعطیلات تابستانی به پایان می‌رسید و زمان بازگشت به مدرسه نزدیک می‌شد. خانم آلن، مادر الیزابت، مشغول آماده کردن وسایل او بود و الیزابت هم در جمع کردن چمدان کمکش می‌کرد. الیزابت گفت: «اوه، مامان، از این‌که به زودی دوباره دوستانم را می‌بینم خیلی خوشحالم. بازگشت به وایتلیف لذت‌بخش است. به‌گمانم در طول ترم زمستانی به من خوش بگذرد.» مادر نگاهش کرد و خندید:
کاربر ۱۲۸
الیزابت فکر کرد: «باورم نمی‌شود قبلاً چه‌قدر از او بدم می‌آمد. به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم. باید سعی کنم همیشه با دوست داشتن بقیه، به آن‌ها فرصت دهم تا خوبی‌هایشان را نشان دهند.»
moonlight
رابرت لبخند زد و به سمت بس برگشت. الیزابت در تاریکی ناپدید شد. او قبل از ورود به ساختمان، چند دقیقه‌ای در معرض باد سرد ایستاد و فکر کرد. مردم چه‌قدر عجیبند! گاهی فردی به نظرت خیلی نفرت‌انگیز است و هرچه بگویی از او برمی‌آید، ولی بعد نظرت درباره‌اش آن‌قدر تغییر می‌کند که دلت می‌خواهد با او دوست شوی.
moonlight
هیچ‌کس ترسو نیست. همه شهامت درونی دارند، فقط باید به کارش گیرند.
کاربر ۴۸۴۶۸۱۲
به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم. باید سعی کنم همیشه با دوست داشتن بقیه، به آن‌ها فرصت دهم تا خوبی‌هایشان را نشان دهند
یک قرنطینه ای
الیزابت گفت: «اوه، کسی برای شکل دهانش نمی‌تواند کاری بکند!» جون جواب داد: «فکر می‌کنم اشتباه می‌کنی. به نظرم همه می‌توانند در سنین رشد صورت خود را شکل دهند.»
ستاره ۹۸۹۸
ریتا با مهربانی گفت: «چرا، کمکت می‌کنیم، رابرت. بهترین ویژگی مدرسهٔ وایتلیف این است که همه می‌خواهند به یکدیگر کمک کنند. فکر نمی‌کنم پسر یا دختری در این مدرسه از کمک کردن به تو خودداری کند. همه این فرصت را به تو خواهند داد که نشان دهی واقعاً آنچه به نظر می‌رسیده‌ای، نیستی.» رابرت فوری پرسید: «الیزابت چه‌طور؟» ریتا گفت: «خوب، از او می‌پرسم. الیزابت، نظرت چیست؟» الیزابت بلند شد. همه‌چیز در ذهنش می‌چرخید. پس رابرت مردم‌آزار، یک مردم‌آزار نبوده، فقط پسری است که به خاطر اتفاق‌های سال‌ها قبل، باور نادرستی نسبت به خودش دارد. این خیلی عجیب به نظر می‌رسید. آیا درست بود؟ او باور نمی‌کرد رابرت بتواند خودش را تغییر دهد! آن‌همه آزار و اذیت دربارهٔ خودش و جنی چه می‌شود؟
S Aghamohammadkhan
به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم. باید سعی کنم همیشه با دوست داشتن بقیه، به آن‌ها فرصت دهم تا خوبی‌هایشان را نشان دهند.»
زینب

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد