بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرورترین دختر مدرسه؛ جلد دوم | طاقچه
۴٫۷
(۲۶)
بالاخره ریتا گفت: «می‌توانی هر هفته چهار پنی اضافه بگیری. مقداری از پول تمبر را از دو شیلینگ خودت می‌پردازی
Zahra
باید سعی کنم همیشه با دوست داشتن بقیه، به آن‌ها فرصت دهم تا خوبی‌هایشان را نشان دهند.»
Mahya
اگر داوطلب کمک به کسی بشوی، او هم برای کمک به تو اعلام آمادگی خواهد کرد و دوستی به این ترتیب آغاز می‌شود و بهترین چیز در دنیا، داشتن دوست‌های خوب است.
Nadia
مردم چه‌قدر عجیبند! گاهی فردی به نظرت خیلی نفرت‌انگیز است و هرچه بگویی از او برمی‌آید، ولی بعد نظرت درباره‌اش آن‌قدر تغییر می‌کند که دلت می‌خواهد با او دوست شوی.
Nadia
اولین‌بار در ابتدای ترم تابستانی به این‌جا آمده بود. چه‌قدر از این‌جا نفرت داشت! ولی حالا خوشحال بود که از پله‌های کالسکه پایین می‌پرد و همراه بچه‌ها به طرف مدرسه می‌رود.
Zahra
«خوب، الیزابت، من و ویلیام دیگر تو را خوب شناخته‌ایم و مطمئنیم اگر تو مبصر شوی، پشیمان نخواهیم شد. تو همیشه با دیگران بهتر رفتار می‌کنی تا با خودت. پس می‌توانیم تو را رئیس مبصرها بدانیم و امیدواریم ترم بعد نهایت تلاشت را برای کمک به مدرسه بکنی.» الیزابت با گونه‌هایی برافروخته و چشمانی براق به طرف میز هیئت‌منصفه رفت. او هرگز در زندگی‌اش این‌چنین احساس رضایت و غرور نکرده بود.
M ، A
رابرت با ناراحتی گفت: «از وقتی پنج سالم بود، همه مرا مردم‌آزار می‌نامیدند. من هم قبول کردم که هستم و نمی‌توانم جلویش را بگیرم!»
سحر
دوست بهتر از دشمن است
booklover
اگر داوطلب کمک به کسی بشوی، او هم برای کمک به تو اعلام آمادگی خواهد کرد و دوستی به این ترتیب آغاز می‌شود و بهترین چیز در دنیا، داشتن دوست‌های خوب است.
خوره کتاب
همین بود. همه فهمیدید که هرگونه رفتار نامناسب مثل نافرمانی، نامهربانی، تقلب، تهدید و غیره در این جلسه مطرح می‌شود. اما امیدوارم بچه‌های تازه‌وارد بدانند این بدان معنا نیست که از خود داستان درست کنند. شاید مبصر آن‌ها
Zahra
تو هم می‌توانی فوق‌العاده باشی و هم نفرت‌انگیز!»
Reyhane
می‌کردند آدم جالبی است. کاتلین پیترز صورتی رنگ‌پریده، بی‌نمک و کک‌مکی داشت. موهایش به نظر چرب می‌آمد و عبوس‌بودنش احساس ناخوشایندی به همه می‌داد. اوایل هیچ‌کس از او خوشش نمی‌آمد. رابرت جونز نسبت به سنش درشت بود، اخمو هم بود، ولی وقتی لبخند می‌زد صورتش به‌کلی تغییر می‌کرد. جون به الیزابت گفت: «از دهان رابرت خوشم نمی‌آید، تو چه‌طور؟ لب‌هایش نازک و برچیده است. مهربان به نظر
Zahra
. آن‌ها فقط خودشان را در نظر گرفته بودند نه دختر بدبختی را که به کمک و آرامش نیاز داشت.
Nadia
«نمی‌توانم دیگران را به خاطر کارهایی که خودم هم انجام می‌دادم، سرزنش کنم ولی خوشحالم که تغییر کرده‌ام!
booklover
به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم.
Reyhane
وقتی الیزابت دنبال رابرت می‌گشت، از دست خودش عصبانی بود. فکر کرد: «عجب کاری کردم. یک نفر را جلوی جمع به کارهایی متهم کردم که هرگز انجام نداده است. من درست وقتی می‌کوشید خود را کاملاً تغییر دهد، باعث تنبیهش شدم! همه کمکش کردند به جز من که به جای کمک موجب ناراحتی و خشم او شدم. از خودم ناامیدم.»
Reyhane
الیزابت، تو دختر عجیبی هستی! می‌توانی گاهی سربه‌هوا و گاهی بسیار عاقل باشی! می‌توانی بسیار عجول یا بسیار صبور باشی! همچنین گاهی بسیار مهربان و گاهی عصبی و تندخویی! می‌دانیم که همیشه سعی می‌کنی عادل و منصف باشی.»
کاربر ۱۲۸
فکر می‌کردم چون آدم بدشانسی هستم هیچ‌کس با من دوست نیست ولی حالا که سعی می‌کنم خوب باشم، چیزهای خوب هم برایم اتفاق می‌افتد. ما هستیم که خوشبختی یا بدبختی را برای خود به وجود می‌آوریم. دوستی و محبت نیز به خود ما بستگی دارد. من همیشه مشغول بحث و شکایت بودم و فکر می‌کردم بدشانسم و کاری هم از دستم ساخته نیست ولی همین‌که خودم را تغییر دادم، جریان‌های اطرافم هم تغییر کرد! افسوس بعضی‌ها این مسائل را نمی‌دانند!»
Nadia
ما هستیم که خوشبختی یا بدبختی را برای خود به وجود می‌آوریم. دوستی و محبت نیز به خود ما بستگی دارد
Hermione:)
به نظرم وقتی از کسی خوشمان نمی‌آید، همیشه فقط بدی‌ها و ضعف‌هایش را می‌بینیم ولی اگر کسی را دوست داشته باشیم، همهٔ خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را در نظر می‌گیریم.
Hermione:)

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد