بریده‌هایی از کتاب میدگارد ۴

آریا گل را به موهای تینا متصل کرد و گفت: - نه، این یادگارِ اولین گُلیه که بهت دادم. هیچوقت نباید ازت جدا بشه..

- هیچکس معصوم نیست شاهزاده خانوم! اما فرسنگ‌ها تفاوت هست بین کسانی که برای دفاع می‌کشند با اون‌هایی که برای حمله می‌کشند.

معلومه خیلی سرخوشن تو همچین وضعیتی... - ربطی به وضعیت ندار. سرخوشی هیچوقت به کسی صدمه نمیزنه؛ اما اندوه و نگرانی چرا...

سنت‌ها رو باید به جا آورد. تمدن ما با همین سنت‌های خوبشه که تا حالا دوام آورده. اگه یه چیزی باشه که تو این ششصد سال یاد گرفته باشم، اینه که همونقدر که شادی و سرور به روحیه و موفقیت‌ها کمک می‌کنه، گریه و ماتم گرفتن، از عمر و روحیه و موفقیت‌ها کم می‌کنه. پس درس امروز من به همه شما اینه؛ با هر بهونه‌ای و تو هر شرایطی شادی کنید و از غم و غصه دوری کنید! علت و بهونه‌اش هم هر کسی و هر چیزی که می‌خواد باشه.

- هیچکس معصوم نیست شاهزاده خانوم! اما فرسنگ‌ها تفاوت هست بین کسانی که برای دفاع می‌کشند با اون‌هایی که برای حمله می‌کشند.

- بچه‌ها، قدرت‌های ما هر چقدر هم که زیاد باشه اگر با فکر و درایت همراه نباشه باز هم ما ضعیف محسوب می‌شویم. یادتون باشه همیشه اونی از جنگ‌ها پیروز بیرون میاد که باهوش بیشتری عمل کنه نه اونی که قدرت بیشتری داره!

تو زمان ماها، اساتید فن می‌گفتند که برای استاد شدن در یک فن، شما باید حداقل هزار بار اون فن رو تکرار کنی. در طی این تکرار، بدن و ذهن مرتباً با هم تمرین می‌کنن و هر بار انطباق بهتری پیدا می‌کنن و وقتی که به مرتبه هزارم رسیدی، تسلط شما به اون فن به حدی رسیده که دیگه از اون بالاتر نمیره! تازه اون موقع است که می‌تونی در هر حالت و شرایطی، اون فن رو درست اجرا کنی، حتی اگه وسط میدون جنگ باشی، کور شده باشی! و یا حتی خواب باشی!

می‌خوام برای به دست آوردن چیزهای جدید بجنگم. به این نتیجه رسیدم که خوشبختی از آسمون جلوی پای پری‌ها نمیُفته. باید برای به دست آوردنش تلاش کرد. فداکاری کرد! جنگید! دقیقاً مثل کارایی که تو می‌کنی!

جوون اما پیر، خوشگل اما کریه و نخواستنی.

- ای بابا، بازم یه رابطه دیگه؟ سر در نمیارم، پشت همه اتفاقات تاریخی ماها، باید یه رابطه عاشقانه باشه؟! آرتوس خنده بلندی سر داد و بلافاصله با چهره‌ای جدی دست روی شانه فالی گذاشت و گفت: - دخترم اگه عشق نباشه، هیچ چیز نیست...؛ هیچ چیز!

تو دیگه بچه نیستی که من بخوام نصیحتت کنم ولی دارم می‌بینم مثل بچه ها رفتار می‌کنی..

فترس لحظه‌ای به نگاه پر از غم او خیره شد و گفت: - به قول آریا "من اگر پیرم، چه غم، عشقم جوان است ای پری!"

- در عرض یک شب پنج قلمرو خالی از سکنه شد! این برات اهمیتی نداره؟ همه زن‌ها و بچه‌های هم نوعت اسیر یک ابلیس شدن؛ برات ذره‌ای مهم نیست؟ خفقان فوری پاسخ داد: - من خودم بزرگ‌ترین ابلیس تاریخ این تمدن چند صد هزار ساله‌ام، یادت رفته؟؟! - شما ابلیس نیستید؛ نبودید؛ خودتون پا توی این مسیر گذاشتید؛ کجاست اون خفقان عاشق پیشه‌ای که من می‌شناختم؟! - اون خفقان همون موقعی که شما و برادرم به خاطر راه درست خودتون، عشقش رو ازش گرفتین، مُرد. هزاران ساله که مُرده! حالا فقط همین ابلیس مونده؛ اینو حتماً به برادرم بگو.

تینا کمی سکوت کرد و پس از چند لحظه مقابل آریا توقف کرد. دست راستِ آریا را با مهربانی در دست گرفت و بالا آورد. لحظه‌ای به آن خیره شد و سپس به آرامی روی قلب خودش گذاشت و متقابلاً دست خودش را روی قلب آریا.. آریا مات و متحیر و با دلی غرق در احساس در چشم‌های او خیره ماند. تینا لبخندی آکنده از محبت روانه چشم‌های او کرد و گفت: - قلب تنها عضویه که بین تمام فرزندان زمین مشترکه و تنها یک کار انجام میده که اونو تبدیل به قلب کرده... عشق ورزیدن و عاشق شدن؛ این کاریه که قلب انجام میده...

در حقیقت همه وحشت زده بودیم! طبیعی هم هست! ماها جنگجو و قاتل نیستیم آریا! آریا کمی فکر کرد و خیلی غمگینانه گفت: - نه..، نیستیم.. - اما یه نگاه به همین چند وقت اخیر بنداز..! انگار داریم بهش تبدیل می‌شیم! این منو بیش از هر چیزی می‌ترسونه آریا!!! من نمی‌خوام کسی باشم که گرفتن جون دیگران براش هیچ وحشت و اهمیتی نداره!

همونقدر که شادی و سرور به روحیه و موفقیت‌ها کمک می‌کنه، گریه و ماتم گرفتن، از عمر و روحیه و موفقیت‌ها کم می‌کنه.

با هر بهونه‌ای و تو هر شرایطی شادی کنید و از غم و غصه دوری کنید!

همونقدر که شادی و سرور به روحیه و موفقیت‌ها کمک می‌کنه، گریه و ماتم گرفتن، از عمر و روحیه و موفقیت‌ها کم می‌کنه. پس درس امروز من به همه شما اینه؛ با هر بهونه‌ای و تو هر شرایطی شادی کنید و از غم و غصه دوری کنید! علت و بهونه‌اش هم هر کسی و هر چیزی که می‌خواد باشه.

اونی که سیرک رو راه انداخته احمق نیست. همین سیرک کافیه تا هم سر ماها رو به باد بده و هم سر اینا رو گرم کنه و اینجوریه که همه به هدفشون میرسن. اونی که باید حکومت کنه، حکومت می‌کنه. اونی که باید سرش گرم بشه و سؤال نپرسه، سرگرم میشه.

ل جنگ‌ها و حتی جنگی که ما توش قرار گرفتیم، اولش به خاطر اختلاف نظرها شروع شده اما این دلیل نمیشه که اعضای یک خانواده جدا از هم زندگی کنند! خانواده کنار هم معنا پیدا می‌کنه و در کنار هم میشه کسب و کار خانوادگی رو اداره کرد. تو این دنیا هیچ کاری رو نمیشه به تنهایی و به نحو احسن انجام داد.