بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد | صفحه ۵۴ | طاقچه
کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد اثر پائولو کوئیلو

بریده‌هایی از کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد

انتشارات:انتشارات مجید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۵۵ رأی
۴٫۱
(۲۵۵)
اون زمان، بهترین دوران زندگی‌ش بود. اون در اون دوره لااقل برای چیزی می‌جنگید، احساس می‌کرد زنده‌س، حس می‌کرد می‌تونه به‌خاطر منافعش با مخالفانش بجنگه.
˙·٠•●Fateme●•٠·˙
موضوع دیگری که او را بیشتر خوشحال می‌کرد، این بود که مجبور نبود تا سی، چهل یا پنجاه سال دیگر هم این صحنه‌ها را ببیند؛ چون همهٔ آن‌ها اصالت خود را از دست می‌دادند و به تراژدی زندگی تبدیل می‌شدند؛ زندگی‌ای که در آن همه‌چیز تکرار می‌شود و هر روز مثل روز قبل است.
fateme
اتفاقایی که توی بدنم افتادن، هیچ ربطی با چیزی که داره برای روحم اتفاق می‌افته نداره."
tahereataee
"خدایا، گرچه ایمانم به تو قوی نیست، اما خواهش می‌کنم کمکم کن."
شاداب
"باید دست از فکرکردن بردارم و وانمود کنم که همه‌چیز روبه‌راهه، اون‌وقت همه‌چیز درست می‌شه."
شاداب
"شما هم باید همین‌طور باشین؛ دیوونه بمونین ولی مثل آدمای عاقل عمل کنین. ریسک متفاوت بودن رو بپذیرین ولی یاد بگیرین که این کار رو بدون اینکه جلب‌توجه کنین انجام بدین. روی این گُل تمرکز کنین تا منِ حقیقی خودش رو نشون بده."
شاداب
اولین دلیل: همه‌چیز در زندگی او بی‌روح و یکنواخت بود. به‌محض اینکه سنین جوانی را طی می‌کرد، روی سراشیبی می‌افتاد و پیری شروع می‌شد و تأثیرات بازگشت‌ناپذیری از خود بر جای می‌گذاشت؛ شروع بیماری و ازدست‌دادن دوستان. با ادامهٔ زندگی‌اش چیز جدیدی نصیبش نمی‌شد؛ تنها احتمال اینکه رنج بیشتری متحمل شود، بیشتر می‌شد. دومین دلیل او که فلسفی‌تر بود: ورونیکا روزنامه‌ها را می‌خواند، برنامه‌های تلویزیون را تماشا می‌کرد و از رویدادهای جهان آگاه بود. همه‌چیز در دنیا اشتباه بود و راه‌حلی برای مسائل پیدا نمی‌کرد...
شاداب
از همه‌چیز بیزار بود. از کتابخانه با انبوه کتاب‌هایش که پُر بود از مفاهیمی درمورد زندگی، از مدرسه‌ای که او را مجبور کرده بود تمام بعدازظهرهایش را صرف یادگیری جبر کند، هرچند به‌غیراز معلم‌های این رشته و ریاضی‌دان‌ها کسی را سراغ نداشت که از روی سرخوشی به جبر نیاز داشته باشد. واقعاً چرا آن‌ها را مجبور می‌کردند که این‌همه مباحثی مثل جبر و هندسه و یا انبوهی از موضوع‌های مختلف را یاد بگیرند که هیچ سودی برایشان نداشت؟
mani
ورونیکا هر روز زندگی‌اش را یک معجزه تلقی خواهد کرد؛ چیزی که حقیقت محض است، چون اگر کسی بخواهد در هر ثانیه، احتمالاتی را در نظر بگیرد که ممکن است هر آن اتفاق غیرمنتظره‌ای در زندگی سست و ناپایدار هریک از ما روی دهد، پس به این نتیجه خواهد رسید که زندگی واقعاً یک معجزه است.
خوش
سؤالی که ازت پرسیدم یادته؟" ــ آره، ازم پرسیدی می‌دونم دیوونگی یعنی چی؟ ــ درسته، اما این‌بار نمی‌خوام برات حکایت تعریف کنم، دیوونگی اینه که نتونی با عقایدی که داری ارتباط برقرار کنی؛ درست مثل اینکه توی یه کشور خارجی باشی. می‌تونی همه‌چیز رو ببینی و اتفاقای دوروبرت رو درک کنی، ولی نمی‌تونی برای کسی توضیح بدی که می‌خوای چه چیزی رو بدونی و کسی نمی‌تونه بهت کمک کنه، چون زبونشون رو نمی‌فهمی.
Emma

حجم

۱۷۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۷۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵۳
۵۴
صفحه بعد