«ای کاش میتونستم ذهن آدما رو بخونم.»
«به محض اینکه بفهمی چی توشون میگذره اون وقت دیگه دلت نمیخواد.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
انتخاب با تو بودن انتخاب سختی نبود
کتاب باز
دلم برای پیامات تنگ میشه.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«همهٔ دخترا میتونن حمایتکنندههای خوبی باشن، اما تو فرق میکنی. وقتی کنارمی خیلی احساس قدرت بیشتری میکنم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
و میدانستم درد بیوفاییاش هیچ وقت محو نمیشود، اگرچه داشت کمرنگتر و کمرنگتر میشد.
olivereader
زمان نمیتوانست احساسم را، یا بهتر بود بگویم بیاحساسیام نسبت به او را عوض کند.
olivereader
عشق هم منطق خودش را دارد
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
نمیدانستم چطور میشود که آدم به آن نقطهٔ بیامید میرسد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عشق هم منطق خودش را دارد
منطقی که بارها تجربه و آزموده شده
اینگونه عشقی گرمت میکند و چنبره میزند
درون دهلیزهای قلبت
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
وجود این همه پسر مجرد در دانشگاه علاقهمند شدن به پسری فقط به صورت آنلاین، خیلی مسخره بود. از مسخره هم مسخرهتر بود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«خوبی؟» برای سومین بار این سؤال از طرف او، بیشتر از حد معمول نشاندهندهٔ معنا و مفهوم خاصی بود.
«آره خوبم...»
چه کاری به جز دروغ گفتن میتوانستم بکنم.
«ممنون.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هیچ پسری روی کرهٔ زمین وجود نداره که ارزش این همه ناراحتی رو داشته باشه. این رو میدونم؛ چون خودم هم یه همچین پسری بودم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ