بریدههایی از کتاب خطاب به عشق
۳٫۶
(۸۷)
دریا رو در روی توست. نگاه کن که چه سنگین است، چه فشرده، چه غنی، چه قوی. نگاه کن چطور زندگی میکند: از فرطِ زور و نیرو، مخوف است. فکر کن که من، با تو، شبیه او میشوم. فکر کن که وقتی از عشق تو در اطمینانم، دیگر هرگز به دریا غبطه نمیخورم که اینقدر زیباست: مثل خواهرم دوستش دارم.
sajede
هیچ چیز نمیتواند میان من و تو قرار بگیرد؛ هیچ چیز و هیچکس در دنیا. تا تو زنده باشی و من زنده باشم تا همیشه ما خواهیم بود، علیه زمان و علیه فاصلهها. علیه فکرها، علیه دیگران، علیرغم خوشی و ناخوشی.
کاش همیشه زنده باشی... عشق من، وای، دیشب این خیال به سرم زد که نکند بمیری و به جانت قسم لحظهای مُردم و زنده شدم. این حس را طلب میکردم و رسیدن به آن برایم دشوار بود.
بهراحتی و بهسادگی، همینطوری آمد و چند ساعت است که اینجاست.
دعا میکنم، بله واقعاً! دعا میکنم برای تو، با تمام توانم، با تمام روحم برای خودمان و برای اینکه این احساس همیشه همینجا در وجودم باقی بماند.
پورآزاد
حتی اگر از ناراحتی به هم ریختهای، با همان ناراحتی مرا محکم بغل کن، محکم، بسیار بسیار محکم، و مرا تنگ در آغوشت بگیر.
من خوشحالم عشق من، بهخاطر تو. از خیلی وقت پیش منتظرت بودم. دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم.
پورآزاد
امروز صبح باز با "حال مرگ" بیدار شدم، گیج و گنگ، با ذهنی خالی، اما کمکم، همه چیز مرا دوباره به تو بازگرداند
aliizek
دو نفر که همدیگر را دوست دارند، عشقشان را فتح میکنند، زندگی و احساسشان را میسازند و این فقط علیه شرایط نیست بلکه علیه تمام چیزهاییست که آنها را محدود و ناتوان میکند
|ݐ.الف
من به این نتیجه رسیدهام که در این دنیا باید آنچه را که کمی ناقص و کمی تکهپاره است دوست داشت.
|ݐ.الف
شاید آدم برای اینکه خودش باشد به بودن کسی نیاز دارد. معمولاً همینطور است. من به تو نیاز دارم تا بیشتر خودم باشم. این چیزیست که میخواستم امشب با ناشیگریام در عشق به تو بگویم
منکسر
سکوت بدترین چیز است و نباید وجود میداشت. یقین و اطمینان باید این تهی را پر میکرد. باید به تو مطمئن باشم حتی بدون هیچ نشانهای از تو. من به این نشانه نیاز دارم. احتیاج دارم هر بار به خودم این اطمینان را بدهم که تو اینجایی، متعلق به من. شب مدام خوابت را میبینم -اتفاقی که قبلاً هرگز برایم نمیافتاد. این خوابها واقعاً همیشه خوشایند نیست. اما اغلب وقتی بیدار میشوم مزهات زیر زبانم است
t
سکوت بدترین چیز است و نباید وجود میداشت. یقین و اطمینان باید این تهی را پر میکرد. باید به تو مطمئن باشم حتی بدون هیچ نشانهای از تو. من به این نشانه نیاز دارم. احتیاج دارم هر بار به خودم این اطمینان را بدهم که تو اینجایی، متعلق به من. شب مدام خوابت را میبینم -اتفاقی که قبلاً هرگز برایم نمیافتاد. این خوابها واقعاً همیشه خوشایند نیست. اما اغلب وقتی بیدار میشوم مزهات زیر زبانم است
t
از پاریس برایم بگو. از روزهایت، کارهایت، شبهنگام، فکرهای قبل از خوابت. من منتظرت هستم و دوستت دارم و بیاندازه میبوسمت، عشق من.
t
. من دوستانم را انتخاب کردهام: آفتاب، هوا، آب.
t
سالهای نو مبارک، عشق من! سالهای با هم بودن، سالهایی که دور از تو نمیرم... میلی بچگانه به گریستن دارم، که بهخاطر لبریز بودن از زندگیست. تو را در آغوشم میفشارم، بس طولانی.
t
میبوسمت عشقم، طولانی، البته میگذارم نفس هم بکشی.
t
به پاریس فکر میکنم، به پاییز و خلاصه به خودمان. این جدایی طولانی تمام خواهد شد. افسوس نمیخورم. و ما برای هم نوشتهایم و بهنظرم با این روش در راه شناختن هم جلو رفتهایم.
t
اولین بار است که با میل و اشتیاق به پاریس فکر میکنم. فغان از تنهایی!
t
چه حالتی دارد صورتت وقتی رو به من میکنی؟ من که خواهم خندید بدون اینکه بتوانم جلوی خودم را بگیرم بس که پُرم.
t
نذر کردهام که هر دو با هم همزمان بیدار شویم و با وجود هزار کیلومتر فاصله که ما را از هم جدا کرده، تمنایمان ما را به هم برساند.
t
نذر کردهام که هر دو با هم همزمان بیدار شویم و با وجود هزار کیلومتر فاصله که ما را از هم جدا کرده، تمنایمان ما را به هم برساند.
t
میخواهم که این عشق تمام زندگیام را بگیرد.
t
در واقع من اگر مرد به دنیا آمده بودم دلم میخواست یکی مثل تو باشم.
t
حجم
۶۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۶۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰۳۰%
تومان