چند بار به رازمیک گفتم پسرم نرو جبهه، لااقل صبر کن جنگ تمام بشود. وی در جوابم میگفت تا جنگ هست من باید بروم. الان به سرباز نیاز دارند. امام فرموده جبههها را خالی نکنید».
|قافیه باران|
ویگن پسر شاد و بسیار مهربانی بود و همیشه سعی میکرد دیگران را خوشحال کند. روزی که مطلع شدیم ویگن به شهادت رسیده است، روز بسیار سختی برای ما بود؛ دادن این خبر به مادری که به ویگن وابستگی شدیدی داشت، بسیار مشکل بود. هنور پس از گذشت ۲۸ سال از این واقعه، در خلوت خانه ساعتها با او سخن میگوید. مادرم با مشقت زیاد او را بزرگ کرده بود.