بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استاد باران؛ نگاره‌هایی درباره‌ی آیت‌الله جوادی آملی | طاقچه
کتاب استاد باران؛ نگاره‌هایی درباره‌ی آیت‌الله جوادی آملی اثر ساناز احمدی دوستدار

بریده‌هایی از کتاب استاد باران؛ نگاره‌هایی درباره‌ی آیت‌الله جوادی آملی

۳٫۰
(۶)
میرزا ابوالحسن از خواب پرید. یک مشت آب به صورتش پاشید. به آسمان نگاه کرد. ماه مثل یک گوی نقره‌ای می‌درخشید. در میان ستاره‌ها یک ستاره پرنورتر بود. - میرزا ابوالحسن! به خدا پناه ببر. درسته که بچه‌هات عمرشون به دنیا نبود، ولی مطمئن باش خدا تورو بی‌اولاد نمی‌ذاره. من خواب دیدم یه آقای نورانی، عصایی به شما دادن. مطمئن باش خدا، فرزند صالحی بهتون عطا می‌کنه. فرزندی که می‌شه عصای دستتون؛ هم توی این دنیا، هم اون دنیا. مدت‌ها بود که شب‌ها نمی‌توانست راحت بخوابد. رضاخان، سخت‌گیری‌هایش را بیشتر می‌کرد. او و خیلی از روحانیون دیگر خانه‌نشین شده بودند. منبرها تعطیل بود. دوباره یک مشت آب به صورتش پاشید. صلوات فرستاد. وضو گرفت و به اتاق رفت. می‌خواست بابت لطف خداوند، نماز شکر به جای آورد. - اگر پسر بود، اسمش را می‌گذارم عبدالله، عبدالله جوادی آملی.
مادربزرگ علی💝

حجم

۵۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۵۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد