بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد

بریده‌هایی از کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد

انتشارات:انتشارات اریش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأی
۲٫۸
(۴)
گفت‌وگو بس، ماجرا کوتاه، ما اگر مستیم، بی‌گمان هستیم
aram0_0
برآید آرزو یا برنیاید شهید سوز و ساز آرزویم
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
فروغ بیشتر تابع احساس بود و پرویز بیشتر تابع اندیشه. احساس به طرف شعر رفته است و اندیشه به طرف طنز. گاهی این دو در کنار هم نشسته‌اند و روی هم تأثیر گذاشته‌اند. از یک طرف طنز وارد بعضی از شعرهای درخشان فروغ شده است و از طرفی شعر وارد بعضی از بهترین کاریکلماتورهای شاپور. احساس و اندیشه با همهٔ تضادی که با هم دارند، گاهی کامل‌کنندهٔ یکدیگرند.
aram0_0
فروغ برای شاپور همیشه زنده بود. هنوز صدای شاپور در گوشم است: صلاحی جان! به فروغ چند نمره می‌دهی و به من چند نمره. شاپور خیلی فروغ را دوست داشت، فروغ هم به‌شدت عاشق شاپور بود. فروغ در نامه‌هایی که بعد از جدایی از پرویز برای او نوشته، عاشق‌تر از همیشه است.
aram0_0
مرگ را سامان ز قطع آرزوست زندگانی محکم از «لاتقنطوا» است
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
بنگر به جهان چه طرف بربستم، هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم، هیچ شمع طربم ولی چو بنشستم، هیچ من جام جمم، ولی چو بشکستم هیچ
مهدیس 🌙
حافظ به‌فراست دریافته است که مقصود از آفرینش او، نه جامه پاک داشتن از گناه، که عاشق بودن است و اگر عشق نورزد «ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی» عمر را به پایان می‌بَرد.
aram0_0
با مادرم نیز باید دیداری دوباره کنم. مادرم، غریبه‌ای که در نسلی گسسته از من می‌زید، نیست، او همان منم. من، وقتی که پیر می‌شوم.... او امتداد من است. بخشی از سرنوشت من. «به مادرم که در آئینه زندگی می‌کرد و شکل پیری من بود»
aram0_0
اگر آرامش و خوشبختی ما در گروِ ذهن تیز و اندیشهٔ چالاک بود، دیگر سراغ موسیقی و شراب نمی‌رفتیم. اینکه اغلب آدمیان، به‌رغم هوش‌های بالا، همچنان برای دستیابی به آرامش به اقلیم شراب یا قلمرو هنر روی می‌آورند، شاهدی است بر اینکه هوش فراوان، رهگشای خوشبختی نیست. عشق باید و قلبِ سلیم.
Sarah S
شمع سوزانی است که مشکل اصلی‌اش تنهایی است و پروانه‌هایی که دل به آتش نمی‌زنند.
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
به درگاه سلاطین تا کجا این چهره‌سایی‌ها بیاموز از خدای خویش نازِ کبریایی‌ها
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
دست خویش از آستین بیرون مکن رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خویش را ارزان مگیر می‌گوید برای تحقّق «ولم یکن له کفواً احد»، لازم است از بندِ نسب و پیوندهای خونی، خود را وارهانی: فارغ از باب و اُم و اعمام باش همچو سلمان زادهٔ اسلام باش نیست از روم و عرب پیوند ما نیست پابند نسب پیوند ما توحید چاره‌ساز است؛ اما توحید گفتنی نیست، شدنی است. نوعی تحقّق است و نه شکلی از باور: «یک شو و توحید را مشهود کن.». شمس تبریز گفته است: «از عالم توحید، ترا چه؟ از آن که او واحد است، ترا چه؟ چون تو صدهزار بیشی: هر جزوت به طرفی، هر
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
گفتند جهان ما آیا به تو می‌سازد؟ گفتم که نمی‌سازد، گفتند که برهم زن هر نگاری که مرا پیش نظر می‌آید خوش نگاریست ولی خوشتر از آن می‌بایست
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
مذهب زنده‌دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است او به‌وضوح، وجه تفاوت «عبد» و «حُر» را در این نکته بیان می‌کند که غلامان مقهور
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴

حجم

۱۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

حجم

۱۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

قیمت:
۲۸,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد