من خواب دیدهام که کسی میآید / من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
سودا
یکی از مکالمات خداوند و موسی:
ای پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
susan
«از طرف من روی ماهِ خداوند رو ببوس!»
Zeinab
آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟
Mithrandir
نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم.
فاطمه ناظریان
هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
𝑬𝒍𝒏𝒂𝒛
هر چه مینوشمت تشنهترم ای عطشآورترین آب! ای تلخترین شیرینی! ای سبکترین سنگینی! تو غمناکترین شادیزندگیامهستی. تو شادی بخشترین اندوهِ هستیام هستی. ای اتفاق سادهٔ پیچیده! چرا مرا نمیسوزانی ای سردترین شعلهٔ هستی! ای پَرِ سنگین رها شده از گمنامترین پرندهٔ مهاجر هستی! شهر پرندهها کجاست؟
اِیْ اِچْ|
تو شادی بخشترین اندوهِ هستیام هستی
Pariya
وقتی خداوند در معصومیتِ کودکانْ مثل برفِ زمستانی میدرخشد تو کجایی یونس؟ واقعآ تو کجایی؟ شاید خداوند در هیچ جای دیگرِ هستی مثلِ معصومیتِ کودکی، خودش را این گونه آشکار نکرده باشد. من گاهی از شدتِ وضوحِ خداوند در کودکان، پُر از هراس میشوم و دلام شروع میکند به تپیدن. دلام آن قدر بلندبلند میتپد که بُهتزده میدَوَم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم. کجایی یونس؟ صدای مرا میشنوی؟
فاطمه افضلی
«کلیدها به همان راحتی که در رو باز میکنند قفل هم میکنند. مثل این که فلسفه بدجوری در رو بسته.»
Pep