بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
«گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه.»
feri
هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.
feri
آیا موسی در وادی مقدس کلام خداوند را شنید؟ کسی نمیدونه. هیچ کس نمیتونه با منطق علمی ثابت کنه که موسی در آن شب سرد و تاریک صدای خداوند رو از میان درخت شنید یا نشنید. آیا خداوند بر کوه طور تجلی کرد؟ کسی نمیدونه. هیچ ابزار علمی برای اثبات و یا نفی تجلی خداوند بر کوه وجود نداره. آیا خداوند وجود داره؟ کسی نمیدونه. کسی نمیتونه به پاسخهای این پرسشها که هر کدام حقیقتی بزرگند نزدیک بشه اما ندانستن به همان اندازه که چیزی رو اثبات نمیکنه نفی هم نمیکنه. ما به این چیزها میتونیم ایمان داشته باشیم یا ایمان نداشته باشیم. همین.»
feri
«به هر حال در دنیای امروز فرار کردنِ از این به تعبیر شما باران اطلاعات کار سادهای نیست.»
کمی از قهوهاش مینوشد و میگوید: «موافقم، کار دشواریه اما به هر حال من ترجیح میدم به جای روزنامه خوندن یا تماشای تلویزیون، موزیک گوش کنم یا غزلی از حافظ بخونم.»
feri
قهوهام را هم میزنم و به شوخی میگویم: «بالاخره بارانِ خبر از خشکسالی جهل که بهتره.»
ــ «موافق نیستم. باران خبر دانایی انسان رو آشفته میکنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست. مثلا شما اگه بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگه میمیرید، چه احساسی خواهید داشت؟ کسانی احتمالا حتی مایلند پولی پرداخت کنند تا چیزهایی رو ندونند.»
feri
«من روزنامه نمیخونم. به کسانی که این جا میآیند هم میگم روزنامه نخونند.» یکی از فنجانها را جلو من میگذارد. «نه فقط روزنامه، بلکه معتقدم هر چیز دیگهای که بخواد اطلاعات پراکنده و دستهبندی نشده رو یک جا به مخاطبش منتقل کنه، مضره. رادیو، تلویزیون، روزنامه و ماهواره تنها کارشون اینه که اگه نه بمبباران، اما مثل باران اطلاعات پراکنده و اغلب بیخاصیت رو سر شما بریزند. این که در بازار بورس فلان جا چه تغییری رخ داده یا تلسکوپ هابل اخیرآ از دورترین نقاط فضا چی شکار کرده یا این که در اثر سقوط هواپیمایی در نبراسکا شصت و پنج نفر کشته شدهاند یا حتی زارعی دانمارکی گربهٔ عجیبی رو توی اصطبل مزرعهش پیدا کرده که در برابر نور خورشید سبز و در سایه به رنگ خاکستری درمیآد، چه فایدهای برای ما داره؟ واقعآ دانستن این که زنی سه قلو زاییده یا مردی دو کودکش رو توی وان حمام خفه کرده چه اهمیتی داره؟»
feri
ای پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
feri
فکر نمیکنم هیچ جانداری به اندازهٔ انسان در معرض ابتلا به این همه بیماری باشه. یکی از فکرهای همیشگی من اینه که چرا حیوانات به اندازهٔ انسانها بیمار نمیشن؟
feri
دربانِ این ساختمان، سپور محله، میوهفروش سرِ خیابان، پدر میلیونرِ سایه و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی میکنند که من همیشه به یقین آنها حسرت میخورم. یقین آنها از کجا آمده است؟ از جهل؟ اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی میآورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت میفرستم.
feri
شرایط اقدام به قتل یا خودکشی زمانی به وجود میآید که فرد امکان گریز از وضعیت ناهنجار و دشواری را که در آن گرفتار شده است ناممکن بداند. موقعیت بحرانی میتواند معضلی باشد که شخص از حل آن ناتوان است یا گمان میکند که ناتوان است. در چنین شرایطی ذهن او برای رهایی از بحران و در واقع برای حل مسئله دو راهحل غیرطبیعی را ممکن است انتخاب کند. در راهحل اول او میکوشد تا صورت مسئله را پاک کند. در این حالت اگر مانعِ انسانی وجود داشته باشد معمولا قتل رخ میدهد. در راهحل دوم، سوژه بنا بر دلایلی نمیتواند صورت مسئله را پاک کند. در چنین موقعیتی او اقدام به محوکردن حلکنندهٔ مسئله میگیرد. در این وضعیت پدیدهٔ خودکشی رخ میدهد.
feri
آیا فضا انتها داره؟ آیا در میلیاردها کهکشان دیگه، که هر کدام از میلیاردها ستارهٔ مثل خورشید و بزرگتر از خورشید ما تشکیل شدهاند، حیات وجود داره؟ آیا حیات دیگری که مبتنی بر کربن نباشه وجود داره؟ آیا در اعماق اقیانوسها که بیش از ده کیلومتر عمق دارند و تاریکی مطلق حاکمه موجود زندهای هست؟ جواب همهٔ این سؤالها و صدها سؤال مثل اینها که در برابر سؤال وحشتناک تو آسونترین سؤالها به حساب میآند فعلا یک چیزه: نمیدانیم. این چیزیه که «علم» به ما میگه. علم، مطمئنترین و در عین حال صادقانهترین ابزاریه که با فروتنی تمام به ما میگه: نمیدانم.»
feri
میلیونها انسان بدون این که این سؤال ذرهای آزارشون داده باشه برنامههای هزار ساله برای عمر شصت هفتاد سالهشون میچینند و من همیشه تعجب میکنم که چهطور کسی میتونه بدون این که پاسخ قاطع و قانعکنندهای برای این سؤال پیدا کرده باشه، کار کنه، راه بره، ازدواج کنه، غذا بخوره، خرید کنه، حرف بزنه و حتی نفس بکشه. چه برسه به برنامهریزیهای درازمدت. اگه نیست چرا ما هستیم؟ احتمال ریاضی وجود پیدا کردن حیات بر این سیاره ــ که لابد بهتر از من میدونی ــ چیزی نزدیک به صفره. میفهمی؟ صفر! اما این احتمالِ در حد صفر به وقوع پیوسته و ما وجود داریم. این وجود داشتن یا به عبارت دیگه تحقق آن احتمال نزدیک به صفر مفهومش اینه که ارادهای توانا و ذی شعور مایل بوده که ما وجود پیدا کنیم.
feri
با خودم فکر میکنم چرا حیوانات برای زنده ماندن باید با ما آدمها بسوزند. چرا گربهها هستند؟ چرا خلقت این همه شلوغ است؟ سگها، گربهها، موشها، مورچهها، درختها، سنگها، دریاها، کوهها، ستارهها، روزها، آدمها، آدمها، آدمها، آدمها، آدمها...
feri
وقتی با تو آشنا شدم همیشه بعد از نماز به خدا میگفتم که او بهترین خدایی است که میتونه وجود داشته باشه.
mah
خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند
mah
ای پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
mah
کلیدها به همان راحتی که در رو باز میکنند قفل هم میکنند.
Ali Broujerdi
تشخیص خوب همیشه آسونه هرچند انجام اون به همون اندازه آسون نیست.
elyas
خوشبختانه هستی اون قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما میده تا دوباره از صفر شروع کنید. اما اگه شما در برابر موقعیتی خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا میکنه. در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیدهتری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید. این انتخابها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارن. با هر انتخاب سرعت شما بیشتر و بیشتر میشه. هر انتخابِ درست شتاب شما رو بیشتر میکنه تا اونجا که با سرعت نور هم میتونید پیش برید. در مقابل، هر انتخاب بد از سرعت شما کم میکنه. اونها که دائم به انتخابهای بد دست میزنن وضع تأسفباری پیدا میکنن. اون قدر کند میشن تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع میکنن به فرو رفتن. اون قدر فرو میرن تا این که به کلی دفن میشن. برای این آدمها هم البته که فرصت هست اما اونها مجبورند مدتی رو صرف این کنن تا خودشون رو از اعماق به سطح برسونن. زندگی مواجههٔ ابدی آدمهاست با این انتخابها.
راضیه
صدا گفته بود برای پیدا کردن من که نمیخواد این همه راه بیایید توی دشت و بیابان. گفته بود من توی سفره خالی شماهستم. توی چروکهای صورت عزیز. توی سرفههای مادربزرگ. توی شیارهای پیشونی پدربزرگ. توی نالههای زنی که داره وضع حمل میکنه. توی پینههای دست آدمهای بدبخت و فقیر. توی آرزوهای دخترهای فقیر دمبخت که دوست دارند کسی با اسب سفید بالدار بیاد و اونها رو از نکبت فقری که توش گیر کردهاند نجات بده. توی عینک ته استکانی چشمهای پدرانِ ناامیدی که با جیب خالی، بچهٔ مریضشون رو از این دکتر به اون دکتر میبرند. توی دلِ دوتا پسر بچهٔ دبستانی که سر یک مدادپاک کن توی خیابون با هم دعواشون میگیره.
Ali Zargar
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان