بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب موش ها و آدم ها | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب موش ها و آدم ها

بریده‌هایی از کتاب موش ها و آدم ها

۳٫۹
(۱۰۷)
هر کسی یه کم از یه زمین رو می‌خواد، نه خیلی. فقط چیزی که متعلق به خودش باشه. چیزی که بتونه روش زندگی کنه و کسی نتونه بیرونش کنه.
marjan
"بهت می‌گم که یه آدم مریض می‌شه وقتی زیادی تنها می‌شه."
marjan
آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه...
marjan
کورلی و کارلسون از عقب به آن‌ها نگاه می‌کردند. کارلسون گفت: "فکر می‌کنی اون دوتا از چه مصیبتی ناراحتن؟"
mohadeseh
یه مرد سیاه باید حقوقی داشته باشه، حتی اگه دوسش نداشته باشن.
Tamim Nazari
شاید حالا اینو درک نکنی. تو جورج رو داری و می‌دونی که برمی‌گرده. فرض بگیر کسی رو نداشتی. فرض بگیر که نمی‌تونستی به خوابگاه بری و اجازه نداشتی ورق بازی کنی اون هم فقط به خاطر این‌که یه سیاه‌پوست هستی. اون موقع این رو چطور دوست داشتی؟ فرض بگیر تو فقط باید این‌جا می‌نشستی و کتاب می‌خوندی. فقط می‌تونستی با نعل اسب بازی کنی تا این‌که هوا تاریک بشه، اما بعدش باید کتاب می‌خوندی. کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه...
Tamim Nazari
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه.
sara ashrafi birgani
"به آن‌طرف رودخونه نگاه کن، لِنی، منم طوری برات تعریف می‌کنم که انگار داری می‌بینیش." لِنی سرش را برگرداند و به آن طرف برکه و بالاتر به بلندی‌های سیاهِ گابیلان نگاه کرد. جورج شروع کرد: "ما یه زمین کوچک خواهیم خرید." او دست به جیب بغلش برد و اسلحهٔ کارلسون را بیرون آورد، ضامنش را آزاد کرد، و اسلحه را روی زمین گذاشت، درست پشت کمر لِنی. او به پشت سر لِنی نگاه کرد، محلی که ستون فقرات و جمجه به هم متصل می‌شوند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
"من دوست دارم چیزای قشنگ رو ناز کنم. یه بار تو جشن تعدادی از اون پشمالوهاشو دیدم. اونا خیلی قشنگ بودن. بعضی وقتا من حتی موش‌ها رو ناز می‌کنم، اما اگه چیز بهتری پیدا نکنم."
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
کَندی فریاد کشید: "معلومه که همه اونا اون تیکه زمین رو می‌خوان. هر کسی یه کم از یه زمین رو می‌خواد، نه خیلی. فقط چیزی که متعلق به خودش باشه. چیزی که بتونه روش زندگی کنه و کسی نتونه بیرونش کنه. من هرگز هیچی نداشتم. تقریباً در این ایالت برای همه محصول کاشتم، اما محصول خودم نبودن، وقتی هم که برداشت‌شون می‌کردم، هیچی مال خودم نبود. اما حالا می‌خوایم انجامش بدیم، تو این قضیه اشتباه نکن.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه... بهت می‌گم..."
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
اون‌جا زندگی می‌کنیم. ما متعلق به اون‌جا می‌شیم، اون‌جا مال خودمون می‌شه. دیگه گشتن به دور کشور و خوردن غذا از دست یه آشپز ژاپنی تموم می‌شه. نه، آقا، ما هم محل زندگی خودمون رو خواهیم داشت، جایی که بهش تعلق داریم، نه خوابیدن توی خوابگاه."
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
اسلیم گفت: "اون آدم خوبیه، آدما برای خوب بودن نیاز ندارن که حتما احساسی داشته باشن. به نظر من بعضی وقتا برعکسه. یه آدم باهوش رو در نظر بگیر، گاهی این جور آدما اصلاً آدمای خوبی نیستن."
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
آدم نمی‌تونه به دیگران رجوع کنه و ازشون بپرسه که آیا اونا هم این مساله رو درک می‌کنن یا نه.
اسطوره
جورج برای لحظه‌ای ساکت ماند و گفت: "اما ما نه، چون... چون‌که من تو رو دارم و..." لِنی فریاد پیروزی سر داد: "و منم تو رو دارم. ما همدیگه رو داریم، به خاطر اینه، این فرق ما با اوناس."
شاهین
اما اهمیتی نمی‌دم. اگه جورج من رو نخواد... من دور می‌شم. آره، من خیلی دور می‌شم."
شاهین
یه نفر با یه نفر دیگه حرف می‌زنه، فرقی هم نمی‌کنه اگه نفر دوم نشنوه یا نفهمه. فقط مساله اینه که، اونا حرف می‌زنن، یا ثابت نشستن و حرفی نمی‌زنن
شاهین
اگه من و لِنی یه ماه کار کنیم و هیچی خرج نکنیم، اون‌وقت صد دلار خواهیم داشت
بردوئی
لِنی گفت: "از اون مزرعه بگو، جورج." -"تازه بهت گفتم، همین دیشب." -"ادامه بده... دوباره بگو، جورج." جورج گفت: "خب، ده هکتاره، یه دونه آسیاب بادی کوچک هم داره. یه کلبهٔ کوچولو توشه، و یه قفس مرغ. یه آشپزخونه، درخت میوه، گیلاس، سیب، هلو، بادوم، چندتا بوته تمشک. محلی برای یونجه و آب زیاد. یه خوک‌دونی هم داره..." -"و خرگوشا، جورج."
Somayeh
جورج لحظه‌ای از بازی با ورق‌ها دست کشید، تن صدایش رو به گرمی رفت و گفت: "ما می‌تونیم تعدای خوک داشته باشیم. می‌تونیم یه دودخونه درست کنیم مثل جایی که پدربزرگ داشت، و وقتی یه خوک رو می‌کُشیم می‌تونیم گوشت‌ش رو دود بدیم، و سوسیس و این جور چیزا درست کنیم. وقتی که ماهی‌های سالمون به بالای رودخونه اومدن، می‌تونیم صدها عدد از اونا رو بگیریم و نمک بزنیم یا دودشون بدیم. می‌تونیم اونا رو برای صبحونه بخوریم. هیچی بهتر از سالمون دودی نیست. وقتی که میوه‌ها برسن، می‌تونیم کمپوتشون کنیم... و گوجه‌فرنگی‌ها، آماده کردن اونا برای کنسرو کردن خیلی آسونه. هر یکشنبه یه مرغ می‌کُشیم یا یه خرگوش. شاید هم یه دونه گاو یا بز داشته باشیم، لعنتی خامهٔ شیرشون اون‌قدر ضخیمه که باید با چاقو ببریش و با قاشق برش داری."
Somayeh

حجم

۸۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۸۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد