بریدههایی از کتاب دختر استالین (جلد دوم)
۳٫۵
(۴۰)
آنها خیلی عصبانی میشوند موقعی که میبینند کل کاری که در این پنجاه سال گذشته انجام دادهاند بیهوده بوده زیرا مردم هنوز افکار خودشان را دارند، هنوز چیزی از خودشان دارند.
lucifer
یکی از قوانین نانوشته در اتحاد شوروی این بود که شما هرگز نباید هیچ حرفی را به صراحت بیان میکردید.
پویا پانا
«آره دقیقآ؛ آدمها آنجا عاقل میشوند. آدم موقعی که بدترین چیز برایش اتفاق میافتد، تازه عاقل میشود.»
lucifer
افراد از نظرش به سه دسته تقسیم میشدند: قدرتمندان که به وجودشان نیاز بود؛ همسطحها که مزاحم بودند؛ و ضعیفان که هیچ استفادهای برای هیچکسی نداشتند.
پویا پانا
ریموند اندرسون، استاد رشته ژورنالیسم در دانشگاه ویسکانسین، در مه ۱۹۸۶ مصاحبهای با سوتلانا کرد که در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسید. او از سوتلانا پرسید دلیل بازگشتش به شوروی چه بوده است؟ و جواب شنید: «پسرم دستور گرفته بود با من تماس بگیرد. این بازی واقعآ کثیفی بود و به احتمال زیاد زیر سر کاگب بود.» موقعی که اندرسون در باره چگونگی زندگی در شوروی پرسید، سوتلانا خوشحال شد چون به ندرت نظرش را در باره سیاستهای جاری جویا شده بودند. او جواب داد: «زندگی در آنجا سخت است و کشور در بنبست اقتصادی گرفتار شده و حتا غذا و پوشاک به سختی به دست میآید. میخائیل گورباچف شاید در اجرای اصلاحاتش صادق باشد، اما نمیتواند اصلاحاتش را به اندازه کافی عمیق اجرا کند زیرا تعصبها و جزمیات سابق کماکان زندهاند... شک دارم که مارشالها و ژنرالهای گورباچف با او موافق باشند...
esrafil aslani
«زندگی مثل یک گورخر است. نوارهای سیاه را از سر میگذرانی، اما میدانی که به زودی به نوارهای سفید هم خواهی رسید.»
Mary gholami
در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹، که ولادیمیر پوتین در پی استعفای غیرمنتظره بوریس یلتسین، زمام ریاستجمهوری روسیه را در دست گرفت، سوتلانا به توماس میلر هشدار داد:
به نظرم روسیه، با توجه به این مأمور مزخرف سابق کاگب که حالا سرپرست ریاستجمهوری شده، به سرعت دارد به گذشته سوق پیدا میکند. امیدوارم مردم در انتخابات ریاستجمهوری به او (پوتین) رأی ندهند، اما البته در انتخابات همیشه میتوان تقلب کرد...
lucifer
او مثل یک آدم غریبه تودار بود.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
امیدوارم که نسلهای آینده از یاد نبرند که نیکی هرگز از بین نمیرود، که نیکی در قلبهای آدمیان، حتا در تاریکترین زمانها، میزید و در جاهایی که هیچکس گمان بر وجود داشتنش نمیکند نهفته است، که نیکی هرگز به طور کامل نابود یا ناپدید نمیشود.
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
او به رزا شاند گفت: «من همیشه گرفتار این یا آن توهّم هستم ـتوهّم مثبت یا توهّم منفی... هرگز زندگی در واقعیت آمریکایی را یاد نخواهم گرفت. این مافوق تواناییهایم است.»
کتابخوان
این نقد به شدت برای سوتلانا مهم بود. او به حملات بیرحمانه علیه پدرش در اتحاد شوروی دوره «ذوب شدن یخها»، و نیز حملات علیه خودش، عادت کرده بود. اما او در بدو ورودش به غرب، سادهلوحانه، گمان کرده بود که در اینجا شاهد برخوردهای متفاوتی خواهد بود. او ضربات مهلکی در غرب خورد و این ضربات را تحمل کرد و همچنان ادامه داد؛ آن هم به طرزی حیرتآور و باورنکردنی.
کتابخوان
دلیل خشم کرملین را اینگونه شرح داد:
آنها نمیتوانند باور کنند که یک فرد مستقل، یک شخص، یک انسان، بتواند خودش برای خودش تصمیم بگیرد. آنها هنوز نمیتوانند باور کنند که من روسیه را بنا به تصمیم خودم ترک کردم، این توطئه نبوده، سازماندهیشده نبوده، هیچکس در انجام این کار به من کمک نکرده است. آنها نمیتوانند این را باور کنند. آنها فقط به اعمالی باور دارند که توسط سازمانی، به صورت اشتراکی، انجام شده باشد. آنها همیشه عصبانی میشوند از اینکه ببینند بعد از پنجاه سال تلاش برای وادار کردن مردم به شیوهای خاص اندیشیدن و تحمیل نقطهنظر سیاسی خاص به آنها... باز کسانی پیدا میشوند که عقیده و نظری برای خودشان دارند... آنها خیلی عصبانی میشوند موقعی که میبینند کل کاری که در این پنجاه سال گذشته انجام دادهاند بیهوده بوده زیرا مردم هنوز افکار خودشان را دارند، هنوز چیزی از خودشان دارند.
کتابخوان
سوتلانا باید به وزارت امورخارجه آمریکا میگفت که تلاشهای آنها برای تسلی دادن و خشنودسازی کرملین بیفایده است. واقعیتش این بود که آمریکاییها هیچ جور نمیتوانستند شورویها را قانع کنند که سیا هیچ نقشی در «برنامهریزی، اجرا و تأمین مالی» پروژه پناهندگی سوتلانا نداشته است.
مقامات شوروی محتاج این عقیده بودند که سوتلانا توسط عوامل سیا ربوده شده است. آنها نمیتوانستند این ایده را بپذیرند که او آزادانه عمل کرده است، لذا نخستین عمل متقابلشان تلاش برای ربودنِ سوتلانا و بازگرداندنش به شوروی بود.
کتابخوان
بیش از آن که از دیدنش خوشحال باشد خسته و معذب به نظر میرسید.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
من یک جورهایی زیر آن زمزمههای خوشایند شهرت و معروفیت و حرفهای دلپذیر دوستان و نامههای دوستانه بیشمار، نرم شدم ــ وا دادم.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
فیشر از پشت تلفن طوری برخورد کرده بود که انگار سوتلانا دارد شوخی میکند و دوباره با او گرم گرفته بود. اما سوتلانا به او نوشت اگر فکر میکند که میتواند رابطه دوستانهشان را از سر بگیرد، بهتر است این فکر را از سرش بیرون کند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
او برای سوتلانا خبر آورد که دختر بیست وچهار سالهاش کاتیا از رشته زمینشناسی «دانشگاه مسکو» فارغالتحصیل شده و حالا خودش مشغول تدریس است. کاتیا هنوز ازدواج نکرده بود
سعیده افضلی
به این نتیجه رسیدهام که مهمترین چیز در زندگی رسیدن به موفقیتها نیست، بلکه رسیدن به تواضع است، که البته کار بسیار مشکلی است ــ توانایی گم نکردن خویش
امیرحسین
«زندگی مثل یک گورخر است. نوارهای سیاه را از سر میگذرانی، اما میدانی که به زودی به نوارهای سفید هم خواهی رسید.»
پویا پانا
فرار به گذشته بدترین نوع بیماریای است که میتواند بر ما عارض شود... آن گذشته شگفتانگیزی که ناگهان تنفس مرگبارش را شروع کرده همچون یک گورِ باز است.
پویا پانا
حجم
۴۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۴۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
قیمت:
۳۱۰,۰۰۰
۲۴۸,۰۰۰۲۰%
تومان