بریدههایی از کتاب رویای کتی
نویسنده:سوزان ام کولیج
مترجم:آرمین هدایتی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأی
۴٫۳
(۱۲)
"به خاطر یک میخ، نعل فنا شد،
به خاطر یک نعل، اسب فنا شد،
به خاطر یک اسب، سوارکار فنا شد،
به خاطر یک سوارکار، نبرد شکست خورد،
به خاطر یک نبرد، کشور از دست رفت،
و همه و همه به خاطر یک میخ!"
Lily
ذهن فعالش همیشه او را به جاهای مختلف میبرد. او عاشق ساختن قصر در آسمان بود و همیشه با خود فکر میکرد روزی کاری انجام میدهد که آوازهاش در سراسر جهان میپیچد
سپیده
روزها برای کتی بهسرعت میگذشت. هنگامی که مشغول درس خواندن یا دوخت و دوز با عمه نبود ـــ کاری که از آن متنفر بود ـــ چنان نقشههایی در سر میپروراند که برای عملی کردن آنها به ده جفت دست احتیاج بود.
سپیده
رؤیای کتی
نویسنده: سوزان ام کولیج
مترجم: آرمین هدایتی
بنگاه ترجمه و نشر پارسه
سپیده
موهای کتی همیشه نامرتب بود. لباسهایش همیشه به میخها گیر میکرد و خودبهخود پاره میشد. او برخلاف سن و هیکلش همیشه در حال شیطنت بود. کتی همچنین بلندقدترین دختر دنیا هم بود! کسی نمیدانست چه کرده که اینطور قدبلند شده، ولی در همین سنوسال، قدش تا گوش پدرش میرسید
سپیده
پدر آنها دکتر بود و مادرشان چهار سال پیش، وقتی فیل هنوز نوزاد بود، از دنیا رفته بود و تنها کتی او را بهخاطر میآورد.
عمه ایزی (۴)، خواهر دکتر، بهجای مادر با آنها زندگی میکرد.
سپیده
بچههای خانوادۀ "کار"، شش نفر بودند: چهار دختر و دو پسر.
سپیده
خانهای بزرگ، سفید و مربعشکل با کرکرههای سبز که ایوان ورودی آن پر از بوتههای رز بود. یک طرف خانه باغ میوهای بود و در طرف دیگر آن پشتههای هیزم، انبارها و یک سردخانه برای نگهداری یخ در طول تابستان.
سپیده
دربارۀ نویسنده
سوزان کولیج متولد ۱۸۳۵ در امریکاست. در طول جنگ داخلی امریکا بهعنوان پرستار در بیمارستان کار میکرد. پس از آن شروع به نوشتن کرد و با نویسندگان دوران خودش حشر و نشر پیدا کرد. از سوزان کولیج علاوهبر داستان، شعر هم منتشر شده است. او که داستانها و رمانهایش را برای کودکان مینوشت، در سال ۱۹۰۵ درگذشت. سوزان هیچوقت ازدواج نکرد.
سپیده
بعضی روزها سرت آنقدر درد میکند و اعصابت آنقدر به هم میریزد که حوصلۀ هیچکس را نداری. بعضی وقتها کلووِر و بقیۀ بچهها، مثل همین الآن که السی آمد، درحالیکه مشغول کاری هستی وارد اتاقت میشوند و ممکن است فکر کنند مزاحمت شدهاند، ولی تو باید همیشه یادت باشد هر بار که بیحوصلگی کنی و خودخواه باشی، آنها را سردتر و از خودت دورتر میکنی. آنها از کارهای کوچک تو خوشحال میشوند و الآن آنقدر دلشان به حالت میسوزد که از هیچ کار تو عصبانی نمیشوند. کمکم همه به مریض بودنت عادت میکنند و اگر تا ٱن موقع دوستیشان را جلب نکرده باشی، هرقدر بزرگتر بشوند، بیشتر از تو فاصله میگیرند."
بوک تاب
"کتی، یکی از چیزهایی که به خاطرش غصه میخوری، این است که نمیتوانی کاری برای بچهها بکنی. میدانی، به نظر من لازم نیست به این خاطر ناراحت باشی."
کتی با تعجب پرسید: "چطور؟"
"چون تو میتوانی به دردشان بخوری. به نظر من، تو الآن بیشتر از زمانی که حالت خوب بود و همهاش اینور و آنور میدویدی، فرصت داری که به بچهها رسیدگی کنی. الآن میتوانی تقریباً هر کاری دوست داشته باشی با آنها انجام بدهی."
کتی با ناراحتی گفت: "نمیفهمم منظورتان چیست. بیشتر وقتها من اصلاً نمیدانم آنها کجا هستند و چه میکنند. خودم هم که میدانید، نمیتوانم بروم دنبالشان."
"ولی میتوانی اتاقت را آنقدر دوستداشتنی کنی که خودشان دلشان بخواهد بیایند پیشت! متوجه نیستی که آدم مریض یک فرصت فوقالعاده دارد؟ او همیشه در دسترس است. هر کسی با او کار داشته باشد میداند کجا باید برود. اگر دیگران دوستش داشته باشند به قلب خانه تبدیل میشود. اگر بتوانی کاری کنی که کوچکترها احساس کنند وقتی خسته، خوشحال یا ناراحت هستند یا حتی وقتی کار بدی کردهاند و پشیمانند، اتاقت برایشان از همهجا بهتر است و کتی که آنجا زندگی میکند همیشه از دیدنشان خوشحال میشود، آنوقت برد با توست.
بوک تاب
"وای پدر! حالا میفهمم منظورت چیست! کی فکر میکرد یک چیز کوچک مثل ندوختن بند کلاه میتواند اینطور یک روز را تغییر بدهد؟ اما حرفهای شما یادم میماند و دیگر خودم را به دردسر نمیاندازم. حالا میبینی..."
در آن لحظه او واقعاً به گفتههایش اعتقاد داشت اما صبح روز بعد، همهچیز را فراموش کرد و باز به دردسر افتاد.
Lily
حجم
۹٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۹٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد