بریدههایی از کتاب بیمار بعدی
۴٫۰
(۱۷)
زنان ستارهی دنبالهدار میخواهند
مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست
دهقان غذاخوار
هرگز مرا مقایسه با دیگران نکن!
این شعر را بخوان و فراموش کن، همین!
دهقان غذاخوار
من آدمم عزیز! خطا نیز میکنم
_SOMEONE_
جز اعتماد بر قفسِ آسمان نکن
بر شاخهی شکستهی من آشیان نکن
من آدمم عزیز! خطا نیز میکنم
من آدمم عزیز! مرا امتحان نکن!
ارزان مرا خریده و ارزان فروختند
با چون منی حراج زده سر گران نکن
از تاجرانِ قبل، بپرس از بهای من
من جز زیان نداشتهام پس زیان نکن
آری... برو! برو! برو با دیگران ولی
هرگز مرا مقایسه با دیگران نکن!
این شعر را بخوان و فراموش کن، همین!
این شعر را برای خودت داستان نکن...
mohammadali Mehrpouya
تنهایی من جمعیت دارد
hosein
نگاهدارِ تو باشد خدا، تو نیز به شُکرش
«نگاه دار دلی را که بُردهای به نگاهی»
Manal Bn
دیگر بس است هرچه خدا حافظ تو شد
ای دل از این به بعد خدا را تو حفظ کن!
hosein
هرگز ننشین متر نکن خوبی خود را
اندازهی خوبی به ندانستنِ آن است
کتابخوان ساده
مرگ در صفحهی حوادث بود
زندگی در نیازمندیها
hosein
در خیابانِ خودفروشیها
نانِ من آجر است شکر خدا
سفرهی خانهام اگر خالیست
سفرهی دل پُر است شکرِ خدا
دورهی اعتقادسازیهاست
کافرِ مُطلقم خدا را شکر!
روزگارِ زرنگبازیهاست
من هنوز احمقم! خدا را شکر!
بانيشا
کدام مبدأِ عقل و کدام مقصدِ عشق
میان این دو فقط نامه بر گرفتار است
کبوتری که از آغاز در قفس باشد
اگر رها بشود بیشتر گرفتار است
Manal Bn
من یک عُقابِ در قفسم
دهقان غذاخوار
مال و منال و ثروتم
جاه و جلال و شوکتم
علم و کمال و کسوتم
سارقِ کاردانِ من!
اینهمه را گذاشتی
خواب مرا ربودهای؟!
Manal Bn
عقلی اگر نبود به سر، اکنون
دیوانهوار گریه نمیکردیم
ابری شدیم و دود شدیم آخر
تا قطرهقطره رود شدیم آخر
این رود اگر به درّه نمیاُفتاد
چون آبشار گریه نمیکردیم
او گفت گریه راه درستش نیست
اما نگفت راه درستش چیست
ما خود دَوای درد نمیدانیم
با این سواد، نسخه نمیخوانیم
آن را اگر طبیب نمیپیچید
روزی سه بار گریه نمیکردیم!
Manal Bn
من آدمم عزیز! خطا نیز میکنم
من آدمم عزیز! مرا امتحان نکن!
ارزان مرا خریده و ارزان فروختند
با چون منی حراج زده سر گران نکن
از تاجرانِ قبل، بپرس از بهای من
من جز زیان نداشتهام پس زیان نکن
آری... برو! برو! برو با دیگران ولی
هرگز مرا مقایسه با دیگران نکن!
این شعر را بخوان و فراموش کن، همین!
این شعر را برای خودت داستان نکن...
Manal Bn
میان اینهمه یاری که در کنار من است
فقط غم است که با من کنار میآید
اگرچه بعد زمستان فقط زمستان است
بزک نمیر که روزی بهار میآید!
همیشه منتظرم... گرچه خوب میدانم
هرآنچه میکشم از انتظار میآید
بانيشا
مثل شومینهی برقی وسطِ فصلی سرد
شعله را در بغلِ چوب نگه داشتهای
آن گلی را که برایت شبِ عقد آوردم
گرچه خشکیده ولی خوب نگه داشتهای
روی هر طاقچه و توی هرآنچه کُمُد است
آنهمه شیشهی مشروب نگه داشتهای!
من در آن خانه فقط جنسِ اضافی بودم؟
Hamidreza
برای رد شدن از میلههای تاریکی
روایت است که راهِ فرار میآید
کدام راه؟! که دنیا هزار راهِ شب است
به شهرزاد بگو که هزار شب عقب است!
Manal Bn
«بهغیر سینهی صدچاکِ خویش در صفِ محشر
شهیدِ عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی»
Manal Bn
من فقط روزنامهای بودم
بین انبوه دستهبندیها
مرگ در صفحهی حوادث بود
زندگی در نیازمندیها
بانيشا
حجم
۴۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۴۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان