بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رباعیات خیام | صفحه ۴۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رباعیات خیام

بریده‌هایی از کتاب رباعیات خیام

نویسنده:عمر خیام
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۳۴ رأی
۴٫۵
(۳۳۴)
* چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید، احوالِ مرا عبرتِ مردم سازید؛ خاک تن من به باده آعشته کنید، وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.
H
ای صاحب فتوی، ز تو پرکارتریم، با این‌همه مستی، از تو هشیارتریم؛ تو خونِ کسان خوری و ما خونِ رَزان، انصاف بده؛ کدام خونخوارتریم؟
H
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است، سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
H
برخیز و مخور غمِ جهانِ گُذران، خوش باش و دمی به شادمانی گذران در طَبْعِ جهان اگر وفایی بودی، نوبت به تو خود نیامدی از دگران.
H
ایّامِ زمانه از کسی دارد ننگ، کاو در غمِ ایّام نشیند دلتنگ؛ می خور تو در آبگینه با نالهٔ چنگ، ز آن پیش که آبگینه آید بر سنگ!
H
* ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم، وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم؛ فردا که ازین دیْر کُهَن درگذریم؛ با هفت‌هزارسالگان سربه‌سریم.
H
گردون نِگَری ز قدّ‌ِ فرسودهٔ ماست، جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست، دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست. فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست.
H
جامی است که عقل آفرین می‌زندش، صد بوسه زِ مِهْر بر جَبین می‌زندش؛ این کوزه‌گر دَهْر چنین جامِ لطیف می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش!
سارا
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان
Farahmand Ahmadi
موضوغ شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگر چه خیام مانند ابن‌سینا در خوردن شراب زیاده‌روی نمی‌کرده ولی در مدح آن تا اندازه‌ای اغراق می‌گوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است.
usofzadeh.ir
تا می‌توانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آن‌که در چنگال او خرد بشویم! بربای نصیب خویش کت بربایند. (۴۵)
usofzadeh.ir
دنیا در اثر اجتماع ذرات به وجود آمده که بر حسب اتفاق کار می‌کنند. این جریان دایمی و ابدی است، و ذرات پی‌درپی در اشکال و انواع داخل می‌شوند و روی می‌گردانند. از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجهٔ ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب به وجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمی‌ماند: باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی. (۲۹)چون عاقبت کار جهان «نیستی» است. (۱۴۰)هر لالهٔ پژمرده نخواهد بشکفت. (۴۷)
usofzadeh.ir
امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
Ali
این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد! دریاب دمی که با طَرَب می‌گذرد؛ ساقی، غم فردای حریفان چه خوری. پیش آر پیاله را، که شب می‌گذرد.
usofzadeh.ir
* چون درگذرم به باده شویید مرا، تلقین ز شرابِ ناب گویید مرا، خواهید به روز حَشْر یابید مرا؟ از خاکِ درِ میکده جویید مرا.
usofzadeh.ir
امشب می جامِ یک‌مَنی خواهم‌کرد، خود را به دو جامِ می غنی خواهم‌کرد؛ اول سه طلاقِ عقل و دین خواهم‌داد، پس دخترِ رَز را به زنی خواهم‌کرد.
usofzadeh.ir
گر من ز می مُغانه مستم، هستم، گر کافِر و گَبْر و بت‌پرستم، هستم، هر طایفه‌ای به من گمانی دارد، من زانِ خودم، چُنان‌که هستم هستم.
usofzadeh.ir
این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌است، در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده‌است؛ این دسته که بر گردن او می‌بینی: دستی است که بر گردن یاری بوده‌است!
usofzadeh.ir
زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری، پُر کن قَدَحی بخور، به من دِهْ دگری، زان پیشتر ای پسر که دررَهْگُذری، خاک من و تو کوزه کند کوزه‌گری.
usofzadeh.ir
زنهار به کس مگو تو این رازِ نهفت: هر لاله که پَژْمُرد، نخواهد بِشْکفت.
usofzadeh.ir

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان