بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه‌ی کنار جاده واقعا وجود دارد | طاقچه
کتاب مدرسه‌ی کنار جاده واقعا وجود دارد اثر لوئیس سکر

بریده‌هایی از کتاب مدرسه‌ی کنار جاده واقعا وجود دارد

۳٫۹
(۲۳)
لوئیز، مسئول حیاط، داشت از یک طرف حیاط به طرف دیگر آن می‌رفت که اتفاقی سرش را بالا برد و شری را دید که داشت سقوط می‌کرد. لوئیز با سرعت از زمین فوتبال گذشت، شیرجه زد زیر تور والیبال، بعد از روی زمین بازی پرید و دوید توی زمین چمن و شری را درست قبل از این که به زمین برسد، گرفت.
Book worm
وئیز پرسید: " چی شده دی‌جی؟" دی‌جی فقط می‌خندید. ــ زود باش. می‌تونی به من بگی. چرا این همه خوش‌حالی؟" دی‌جی سرش را بالا برد و نگاهش کرد. گفت: " برای غمگین بودن باید یه دلیلی داشته باشی، اما شاد بودن که دلیل نمی‌خواد."
neda
خانم گورف بچه‌ها را دوست نداشت اما عاشق سیب بود. جو جمع زدن بلد نبود. حتی شمردن هم بلد نبود. اما خوب می‌دانست که اگر به مسئله‌ای جواب غلط بدهد، تبدیل به سیب می‌شود. برای همین از برگهٔ دوستش، جان، رونویسی می‌کرد. جو دوست نداشت تقلب کند اما خوب، خانم گورف هیچ‌وقت جمع زدن به او یاد نداده بود. یک روز وقتی جو داشت از برگهٔ جان رونویسی می‌کرد، خانم گورف گیرش انداخت. خانم گورف گوش‌هایش را تکان داد ــ اول گوش راست، بعد گوش چپ ــ زبانش را بیرون آورد و جو را تبدیل به سیب کرد. بعد هم جان را تبدیل به سیب کرد؛ چون اجازه داده بود جو تقلب کند.
☀️J.S.Kinglee🍂
خانم جولز پرسید: " یعنی تو میمون نیستی؟" جیسون گفت: " نه!" خانم جولز پرسید: " بقیهٔ کلاس چی؟ اون‌ها هم میمون نیستند؟" الیسون گفت: " نه! ما می‌خوایم همین رو به شما بگیم." خانم جولز پرسید: " شما مطمئنین؟" کالوین پرسید: " اگه میمون بودیم خودمون می‌فهمیدم که میمونیم. درسته؟" خانم جولز گفت: " نمی‌دونم. یعنی میمون‌ها می‌دونن که میمونن؟"
امیر
وقتی معمار، مدرسهٔ کنار جاده را می‌ساخت، اتفاقی آن را کجکی ساخت. بعد هم یادش رفت که طبقهٔ نوزدهم را بسازد. طبقهٔ هجدهم و بیستم را ساخت، اما نوزدهم را نه! البته معمار گفته بود که از این موضوع خیلی متأسف است.
امیر
خانم جولز گفت: " خوب، بچه‌ها، برای این که دیگه از این‌جور اشتباه‌ها پیش نیاد، می‌خوام هرکس اسم خودش رو روی مدادش بنویسه." دمین باقی روز سعی کرد اسم خودش را روی مدادش بنویسد اما مداد روی خودش نمی‌نوشت.
امیر
میرون گوش‌های بزرگی دارد و این هفته به عنوان نمایندهٔ کلاس انتخاب شده. بچه‌های کلاس انتظار دارند که او نمایندهٔ خوبی باشد. بقیهٔ نماینده‌ها خوب حرف می‌زدند، اما یک چیز میرون بهتر از آن‌ها بود؛ این‌که او خوب به حرف‌هایشان گوش می‌داد.
امیر
سه روز بود که معلم نداشتند و نگران بودند که نکند معلم تازه هم آدم خوبی نباشد. شنیده بودند که خانم جولز معلم خیلی‌خیلی خوبی‌ست. اما آن‌ها خیلی‌خیلی از معلم‌های خوب می‌ترسیدند.
امیر
لوئیز ادامه داد: " حالا فکر کنین که بچه‌های این مدرسه، عجیب و غریب، شاید هم طبیعی باشن. چون وقتی من قصه‌هایی دربارهٔ شما برای اون‌ها تعریف می‌کردم، اون‌ها هم فکر می‌کردن که شما عجیب و غریب هستین."
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد