بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرخی سیستانی | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرخی سیستانی

بریده‌هایی از کتاب فرخی سیستانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۵ رأی
۳٫۷
(۱۵)
مرا بینی چنان بینی که من یکساله بیمارم دلا با تو وفا کردم کزین بیشت نیازارم
مبین
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
Aisan
فرخش بادو خداوندش فرخنده کناد عید فرخنده بهمنجنه بهمن ماه
Aisan
در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشنتر شود روشنایی آسمان را باشد و امشب همی روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده‌ست کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود آتشی کرده‌ست خواجه کز فراوان معجزات هر زمان گیرد نهادی، هر زمان دیگر شود گاه گوهرپاش گردد، گاه گوهرگون شود گاه گوهربار گردد، گاه گوهربر شود گاه چون زرین درخت اندر هوا سر بر کشد گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود گاه روی از پردهٔ زنگارگون بیرون کند گاه زیر طارم زنگارگون اندر شود گاه چون خونخوارگان خفتان به خون اندر کشد گاه چون دوشیزگان اندر زر و زیور شود
مبین
تا در طلب دوست همی بشتابم عمرم به کران رسید و من در خوابم گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمرگذشته راکجا دریابم
Mahdi
یاد باد آن شب کان شمسهٔ خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز من و او هر دو به حجره درو می مونس ما باز کرده در شادی و در حجره فراز گه به صحبت بر من با بر او بستی عهد گه به بوسه لب من با لب او گفتی راز من چو مظلومان از سلسلهٔ نوشروان اندر آویخته زان سلسلهٔ زلف دراز خیره گشتی مه ، کان ماه به می بردی لب روز گشتی شب، کان زلف به رخ کردی باز
مبین
گویند که معشوق تو زشتست و سیاه گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه من عاشقم و دلم بر او گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
da☾
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی خوشا با پریچهرگان زندگانی خوشا با رفیقان یکدل نشستن به هم نوش کردن می ارغوانی به قوت جوانی بکن عیش زیرا که هنگام پیری بود ناتوانی جوانی و از عشق پرهیز کردن چه باشد، ندانی، بجز جان گرانی جوانی که پیوسته عاشق نباشد دریغست ازو روزگار جوانی در شادمانی بود عشق خوبان بباید گشادن در شادمانی
کاربر ۲۸۳۹۹۵۳
زان بیم که در خواب فراق تو ببینم برهم نزنم دیده و در دیده نهم خار
یك رهگذر
مرو که گر بروی باز جان من برود
یك رهگذر
گهی سماع زنی گاه بر بط و گه چنگ گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا
Dr. Hayoula
عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود و سرود و میکشان خواب و خمار
Meraj
آنکه اندر ژرف دریا راه برد روز وشب بر امید سود ازین معبر بدان معبر شود
helya.B
من بیابانی به پیش اندر گرفته کاندرو از نهیب دیو دل خوناب گشتی هر زمان سهمگین راهی فرازش ریزهٔ سنگ سیاه پهنور دشتی نشیبش تودهٔ ریگ روان ریگ او میدان دیو و خوابگاه اژدها سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان گاه رفتن ریگ او چون نشتری در زیر پای گاه خفتن سنگ او چون نیش کژدم زیر ران نه ز گیتی غمگساری اندرو جز بانگ غول نه ز مردم یادگاری اندرو جز استخوان
Ali
قطعه شمارهٔ ۶ ندهم دل به دست تو ندهم گر به تو دل دهم ز تو نرهم کوی تو جایگاه فتنه شده‌ست بر سر کوی تو قدم ننهم دوستان از فراق تو شکهند من همی از وصال تو شکهم گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه‌ها به دل ندهم سخت بسیار حیله باید کرد تا ز دست تو سنگدل بجهم
Mahsa Bi

حجم

۴۳۹٫۳ کیلوبایت

حجم

۴۳۹٫۳ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد