بریدههایی از کتاب معجزه
۴٫۲
(۱۱)
آنچه زیبا است خوب است، و آنکسی که خوب است خیلی زود زیبا خواهد شد
The Reader
«میشود یک قانون جدید زندگی بسازیم،... همیشه سعی کنیم که کمی از آنچه احتیاج هست مهربانتر باشیم»
fatima
خوبی کنید تا آنجا که میتوانید
به هر وسیلهای که میتوانید
از هر طریقی که میتوانید
در هر جایی که میتوانید
در هر لحظه که میتوانید
به هر کسی که میتوانید
تا هر زمانی که میتوانید
The Reader
گاهی فکر میکنم سرم بیش از حد بزرگ شدهاست زیرا پر از خواب و خیال است.
جان اریک در «فیل مرد»
نوشتهای از برنارد پومرنس
برادر اولیویا
💕Adrien💕
بخت لبخند زد و سرنوشت خندید
به هنگامی که به گهوارۀ من وارد شد
Laya Bedashti
بیولا یک اسم ساختگی بود که من و جک اختراع کرده بودیم. او رفتار خیلی زنندهای داشت مثل خوردن کثافتهای بین انگشتان پاهایش یا لیسیدن بین بندهای انگشتانش. و فکر کردیم که کسی مانند او میتواند از جولیان با رفتاری که دارد خیلی خوشش بیاید.
همچنین، یکی دو بار در ماه فوریه، جولیان، هنری، و مایلز جک را دست انداختند. آنها با من این کار را نکردند، فکر میکنم به این دلیل که میدانستند اگر آشکار شود چه کردهاند، برایشان دردسر زیادی به وجود میآورد.
💕Adrien💕
عروسک آگی
برای مدتی، همۀ آنچه دربارهاش حرف میزدیم جنگی بود که درگیرش بودیم. ماه فوریه بدترین دورۀ این جنگ بود. آن وقتی بود که عملاً هیچکس با ما صحبت نمیکرد و جولیان نوشتههایی در قفسههای ما میگذاشت. یاداشتهایی که برای جک گذاشته میشد خیلی احمقانه بود مانند: بوی گند میدهی، پنیر گنده! و یا هیچکس دیگر تو را دوست ندارد!
من یادداشتهایی گرفتم مانند: عجیب الخلقه! و یکی دیگر که میگفت: از مدرسۀ ما برو بیرون هیولا!
💕Adrien💕
آگوست از سوراخ کلید
چشمهایش تقریباً دو سانت و نیم پایینتر از مکان مناسب است. تقریباً نیمۀ راه روی گونههایش. از سمت خارجی چشمهایش بهشدت پایین کشیده شدهاند، مانند اینکه کسی دو خط اریب روی صورتش باز کرده باشد، و چشم سمت چپ بهطور مشخصی پایینتر از چشم راست است. چشمهایش از حدقه بیرون زدهاند زیرا کاسۀ چشمش کوچکتر از آن هستند که بتوانند چشمهایش را در خود جای دهند. پلکهایش همیشه نیمهبسته هستند، گویی که در حال به خواب رفتن است. پلکهای پایینی او آنقدر آویزان شدهاند که انگار با نخی آنها را پایین نگه داشتهاند بهطوریکه قرمزی داخل پلکهایش پیداست. او نه ابرو دارد و نه مژه. بینیاش بهطور نامتناسبی برای صورتش بزرگ است و گوشتی به نظر میآید.
💕Adrien💕
این یک حساب سر انگشتی است: شصت نفر کلاس پنجمی میشود شصت جفت پدر و مادر ـ یا بهعبارتی حداقل یکصد و بیست جفت چشم، و این حتی شامل پدر بزرگ و مادربزرگهایی که در این برنامه شرکت میکنند، نمیشود. چشمهایی که هنوز آنقدر که چشمان فرزندانشان به من عادت کردهاند به من دوخته نشدهاند. شبیه عقربۀ قطبنمایی که به هر جهت بچرخی بهسمت شمال نشانه میرود. همۀ آن چشمها عقربههای قطبنما هستند و من برای آنها، قطب شمال.
برای همین، من هنوز برنامههای مدرسهای را که پدر و مادرها در آن شرکت کنند دوست ندارم. البته حالا دیگر، آنقدری که در شروع مدرسه از آنها بدم میآمد، ازشان متنفر نیستم.
💕Adrien💕
قطب شمال
در نمایشگاه علوم، چراغ سیب زمینی خیلی مورد تشویق قرار گرفت. من و جک برای این پروژه بهترین نمره را گرفتیم. این اولین نمرۀ عالی جک طی امسال بود، و برای همین خیلی هیجانزده بود. همۀ پروژههای نمایش علوم، روی میزهایی، در سالن ورزش چیده شده بودند. همهچیز به همان شکل نمایش موزۀ مصری، در دسامبر، ترتیب داده شده بود. تنها، اینبار بهجای اهرام مصر و فراعنه، کوه آتشفشان و تصاویر ملکولی روی میزها را پوشانده بود. و بهجای اینکه، خودمان پدر و مادرمان را به میزهای مختلف راهنمایی کنیم، کنار پروژه هایمان برای توضیح آنها ایستاده بودیم و آنها یکییکی به میز ما سر میزدند.
💕Adrien💕
حجم
۲۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۲۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
قیمت:
۱۰,۳۰۰
تومان